مصباح

  • خانه 

اعتقادی

08 تیر 1401 توسط مهري قاسمي

????????

? محو شدن كار خير از ديوان اعمال

✍ روزى عيسى عليه السلام با جمعى از حواريان به راهى مى گذشت، ناگاه گناه كارى و تباه روزگارى كه در آن عصر به فسق و فجور معروف و مشهور بود ايشان را ديد، آتش حسرت در سينه اش افروخته گشت، آب ندامت از ديده اش روان شد، از صفاى وقت عيسى عليه السلام و مصاحبان او بر انديشيد، تيرگى روزگار و تاريكى حال خود را معاينه ديد. 

 پس با خود انديشه كرد كه هر چند در همه عمر قدمى به خير برنداشته ام و با اين آلودگى قابليت همراهى پاكان ندارم، اما چون اين قوم دوستان خدايند، اگر به موافقت ايشان دو سه گامى بروم ضايع نخواهد بود، پس خود را سگ اصحاب ساخت و بر پى آن جوانمردان فريادكنان مى رفت. 

 يكى از اصحاب باز نگريست و آن شخص را كه به نابكارى و بدكارى شهره شهر و دهر بود ديد كه بر عقب ايشان مى آيد گفت: يا روح اللّه! اى جان پاك! اين مرد را چه لايق همراهى ماست و بودن اين پليد ناپاك در عقب ما در كدام طريق رواست؟ اى عيسى! او را بران  كه مبادا شومى گناهان او به ما رسد. عيسى عليه السلام متأمل شد تا به آن شخص چه گويد و به چه نوع عذر او را خواهد كه ناگاه وحى الهى در رسيد كه: 

يا روح اللّه! يار با عُجب و پندار خود را بگوى تا كار از سر گيرد كه هر عمل خيرى كه تا امروز از او صادر شده بود به يك نظر حقارت كه بدان مفلس بدكار كرد، مجموع را از ديوان او محو كرديم 

? برگرفته از کتاب داستان ها و حکایات عبرت آموز

 نظر دهید »

اعتقادی

08 تیر 1401 توسط مهري قاسمي

?????????

✍? إِنَّا أَرْسَلْنا إِلَيْكُمْ رَسُولًا شاهِداً عَلَيْكُمْ كَما أَرْسَلْنا إِلى‌ فِرْعَوْنَ رَسُولًا «15» فَعَصى‌ فِرْعَوْنُ الرَّسُولَ فَأَخَذْناهُ أَخْذاً وَبِيلًا «16»

?همانا ما رسولى را كه گواه بر شماست، به سوى شما فرستاديم، همان‌گونه كه به سوى فرعون رسولى فرستاديم. امّا فرعون، آن رسول را نافرمانى كرد و ما او را به كيفرى وخيم گرفتيم.?

?نکته ها?

«وبيل» به معناى وخيم و سنگين است.

شهادت و گواهى، به معناى آن است كه انسان با حواس خود چيزى را بشنود و يا ببيند، و بنا بر آيات قرآن كريم و روايات، پيامبر اكرم و اولياى معصوم عليهم السلام بر تمام اعمال ما شاهدند.

تكرار كلمه «رسول» در اين آيات، بيانگر اين نكته است كه مخالفت با انبيا به خاطر مقام رسالت آنهاست، همان گونه كه تكرار كلمه‌ «فِرْعَوْنُ»، تأكيد بر آن است كه در برابر قهر خداوند، بزرگ‌ترين قدرت نيز توان دفاع و مقابله را ندارد.

در قرآن در دو آيه ديگر نيز از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به عنوان شاهد نام برده شده است. 

همه پيامبران به سوى قومشان مبعوث شده‌اند، جز حضرت موسى كه در همان آغاز، مأمور شد به دربار فرعون رود و او را دعوت كند. آرى در جامعه‌اى كه تحتِ حكومت يك حاكم ظالم است، مبارزه با طاغوت در رأس برنامه انبياست. «أَرْسَلْنا إِلى‌ فِرْعَوْنَ»

?پیام ها?

1- پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بر امّت خويش گواه است و نظارت كامل دارد. «رَسُولًا شاهِداً عَلَيْكُمْ»

2- پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در دنيا شاهد بر اعمال است. «شاهِداً عَلَيْكُمْ» و در آخرت اداى شهادت مى‌كند. «جِئْنا بِكَ عَلى‌ هؤُلاءِ شَهِيداً»

3- انجام رسالت، همراه با نظارت است. «رَسُولًا شاهِداً»

4- فلسفه بعثت انبيا در همه زمانها يكى است. أَرْسَلْنا إِلَيْكُمْ‌ … كَما أَرْسَلْنا إِلى‌ فِرْعَوْنَ‌

5- تاريخ آينه عبرت است، از آن پند بگيريد. كَما أَرْسَلْنا إِلى‌ فِرْعَوْنَ رَسُولًا فَعَصى‌ … فَأَخَذْناهُ‌

6- در مبارزه با منكرات به سراغ سرچشمه برويد. «أَرْسَلْنا إِلى‌ فِرْعَوْنَ»

7- براى وعده و وعيدهايى كه به مردم مى‌دهيد، نمونه عملى ارائه كنيد. (خداوند كه كافران مرفّه را تهديد مى‌كند، عاقبت فرعون را يادآورى مى‌كند.) ذَرْنِي وَ الْمُكَذِّبِينَ أُولِي النَّعْمَةِ … فَعَصى‌ فِرْعَوْنُ الرَّسُولَ فَأَخَذْناهُ أَخْذاً وَبِيلًا

8- سرپيچى از فرمان رسول خدا، سبب گرفتارى مى‌شود. «فَعَصى‌ فِرْعَوْنُ الرَّسُولَ فَأَخَذْناهُ أَخْذاً وَبِيلًا»

? منبع تفسیر:

تفسیر نور حجت الاسلام قرائتی

 نظر دهید »

اعتقادی

08 تیر 1401 توسط مهري قاسمي

?????????

? امام زمان (عج) در رفت و آمد  کوچه و بازار

? امام علی(علیه السلام) می ‌فرمايد: در دوره‌ ی غیبت بسياری از مردم گمان خواهند كرد كه حجت الهی از دنیا  رفته و امامت پايان پذيرفته است. ولی سوگند به خدا، در چنين دوره‌ای حجت خدا در بين مردم است و در كوچه و بازار و در ميان آنان رفت و آمد می ‌كند. در منزل و كاخ‌های مردم آمد و  شد دارد. غرب و شرق زمين را در مي‌نوردد. حرف‌ های  مردم را می ‌شنود.به مردم سلام می ‌كند. آنان تا زمان معينی كه خداوند مقرر كرده است قادر به دیدن  آن حضرت نخواهند بود.

? بحارالانوار، ج ٢٨، ص٧٠

 نظر دهید »

معرفتی

06 تیر 1401 توسط مهري قاسمي

????????

✍?️?️روزی سلطان محمّد خدابنده بر همسر خود خشم گرفت و در یک جلسه او را سه طلاقه کرد؛ ولی به دلیل علاقۀ بسیاری که به وی داشت, خیلی زود از کردارِ خویش پشیمان شد و به همین خاطر عالمان سنی را دعوت نمود و از آنان مشورت خواست.

?️ آنها گفتند: هیچ راهی وجود ندارد، مگر این که نخست فرد محلّل (فردی غیر از سلطان) با او ازدواج کند, سپس مجدداً سلطان میتواند با او ازدواج کند. 

?️سلطان گفت: برای من پذیرشِ این امر، بسیار سخت است. آیا راه دیگری وجود ندارد؟ شما علما در بسیاری از مسائل با یکدیگر اختلافِ نظر دارید , فقط در همین یک مسئله همه باهم اتفاق نظر دارید؟! گفتند : بله.

?️در این هنگام یکی از مشاوران اجازۀ سخن خواست و اظهار داشت:  

جناب سلطان! در شهر علامه ای زندگی میکند که چنین طلاقی را باطل میداند، خوب است او را نیز احضار نموده و نظر او را جویا شوید.(منظورِ وی، علامه حلی بود.) 

?️عالمان سنی بر آشفتند و گفتند: آن عالم، رافضی مذهب بوده و رافضیان, افرادی کم عقل و بی خِرَد میباشند و اصلا در شأنِ سلطان نیست که چنین فردی را به حضور بپذیرد.

?️سلطان گفت: به هر حال دیدن او خالی از فایده نیست و دستور داد علامه حلی را در محضر او احضار نمایند. 

?️وقتی علامه وارد مجلس سلطان محمّد خدابنده شد, علمای مذاهب چهارگانه ی اهل سنت نیز در آن جلسه حاضر بودند. 

?️علامه بدون هیچ ترس و واهمه ای نعلینِ (کفش) خود را به دست گرفت و خطاب به همۀ حاضران سلام کرد و آنگاه یک راست به سمت سلطان رفت و در کنار او نشست. 

?️عالمان سنی رو به سلطان کرده و گفتند :  دیدید؟ ما نگفتیم شیعیان, افرادی سبک سر و بی عقل میباشند؟!

?️سلطان گفت: او عالِم است. 

دربارۀ رفتار او از خودش سؤال کنید.

 ?️آنها به علامه گفتند: چرا به سلطان سجده نکردی و آداب تشریفاتِ حضور را به جا نیاوردی؟ 

?️علامه گفت: رسولِ خدا “صلوات الله علیه و آله” از هر سلطانی برتر و بالاتر بود و کسی بر او سجده نکرد، بلکه فقط به آن حضرت سلام می‌کردند و خدای تعالی نیز فرموده است :  

(چون داخل خانه ای شدید به یکدیگر سلام کنید، سلام و درودی که نزد خداوند مبارک و پاک است.) 

?از سوی دیگر به اتفاق ما و شما، سجده برای غیر خدا حرام است. 

?️پرسیدند: چرا جسارت کردی و کنار سلطان نشستی؟ علامه پاسخ داد: چون جای دیگری برای  

نشستن نبود و از طرفی سلطان و غیرسلطان با یکدیگر مساوی اند و این جسارت به محضر سلطان نیست. 

?️پرسیدند: چرا کفش های خود را به داخل مجلس آوردی؟ آیا هیچ آدم عاقلی در محضرِ سلطان و چنین مجلسی این گونه رفتار میکند؟

?️علامه گفت: ترسیدم حَنَفی ها کفش هایم را بدزدند همانگونه که ابوحنیفه، نعلینِ رسول اکرم"صلوات الله علیه و آله” را دزدید.

 ?️علمای حنفیِ حاضر در آن مجلس برآشفتند و فریاد زدند : چرا دروغ میگویی؟ این تهمت است. ابوحنیفه کجا و زمان پیامبر کجا؟ ابوحنیفه صد سال پس از پیامبر تازه به دنیا آمد. علامه گفت: ببخشید اشتباه از من بود.

?️احتمالا شافعی , نعلینِ پیامبر “صلوات الله علیه و آله"را سرقت کرده است. این بار صدای شافعی ها درآمد که شافعی در روز مرگِ ابوحنیفه و دویست سال پس از شهادت پیامبر دیده به جهان گشوده است.

?️علامه گفت: چه میدانم! شاید کار مالِک بوده است. علمای مالکی هم مثل حنفی ها و شافعی ها و به همان شیوه اعتراض کردند.

?️علامه گفت:  پس فقط احمد بن حنبل میماند.قطعا سارق احمد بن حَنبل است. حنبلی ها هم برآشفتند و به اعتراض و انکار پرداختند. 

 ?️در این لحظه علامه رو به سلطان کرد و گفت : جناب سلطان! ملاحظه کردید که اینان اقرار کردند هیچ یک از رؤسای این مذاهبِ چهارگانۀ اهل سنت در زمان حیات رسول خدا"صلوات الله علیه و آله” حاضر نبوده اند و حتی صحابۀ آن حضرت را هم ندیده اند…

?️سلطان گفت: آیا این حرف صحیح است؟ عالمان سنی گفتند: بله هیچ یک از این چهار نفری (که رئیس مذاهب اهل سنت میباشند), رسول خدا و صحابۀ آن حضرت را درک نکرده اند. 

?آنگاه علامه گفت : ولی ما شیعیان , پیرو آن آقایی هستیم(?منظور آقا امیرالمومنین"علیه السلام” میباشد?) که به منزلۀ نَفس و جانِ رسول خدا “صلوات الله علیه و آله” بود و از کودکی در دامان پیامبر"صلوات الله علیه و آله” پرورش یافت و بارها و بارها از سوی آن حضرت به عنوان وصی و جانشین رسول خدا “صلوات الله علیه و آله"معرفی شد.❤

?️سلطان که متوجه حقانیت مذهب شیعه شده بود، پرسید: نظر شیعه دربارۀ این طلاق چیست؟ 

علامه پرسید: آیا جنابعالی طلاق را در سه مجلس و در محضر دو نفرِ عادل , جاری نموده اید؟

سلطان گفت: نه! علامه گفت:  

در این صورت طلاق باطل میباشد چون فاقد شرایط صحت است.

?️?️ آنگاه سلطان محمّد خدابنده به دست علامه شیعه شد و به حاکمان شهرهای تحت فرمانش نامه نوشت که از این پس با نام ائمۀ دوازدهگانه ی شیعه خطبه بخوانند و به نام ائمە ی اطهار"علیهم السلام” , سکه ضرب کنند و نام آنان را بر در و دیوار مساجد و مشاهد مشرفه حک نمایند.?

? پیرامون غدیر دکتر علی هراتیان

 ?حقانیت شیعه و غدیر خم 

?سلامتی و تعجیل در ظهور تنها وارث غدیر، آقا امام زمان"عجل الله تعالی فرجه الشریف ” صلوات

 ✨الّلهُمَّ صَلِّ عَلَے مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ✨

نشر حداکثری به عشق مولا علی"علیه السلام"❤

 نظر دهید »

معرفتی

06 تیر 1401 توسط مهري قاسمي

????????

✍از تولید و ساخت عمده شراب تا شهادت در جنگ تحمیلی!

? *محمدعلیِ پورعلی* جوان زیبا و سفیدرویی بود که به خاطر طلائی رنگ بودن موهایش در روستای گُراخک شاندیز به *"مندلی‌طلا"* معروف بود.

مندلی‌طلا تا قبل از شهادت، در روستا اقدام به تولید و پخش مشروبات الکلی به صورت بشکه‌ای می‌کرد، تا این‌که توسط کمیته انقلاب اسلامی آن زمان دستگیر و پس از محاکمه به شلاق محکوم شد.

وی را جلوی مسجد روستا آورده و روی چهارپایه‌ای خواباندند و در برابر مردم، حدّ شلاق را بر بدنش جاری کردند.

 بعد از اجرای حد، پدر پیرش به او گفت: *"خیر نبینی که آبروی منو بردی و از نمازِ تو مسجد محرومم کردی".*

 بعدها مندلی طلا به یکی از دوستانش گفته بود: *"از حرف پدرم خیلی تکون خوردم و دلم خیلی شکست. “* 

 موقعی که زیر بغلامو گرفته بودن و از روی چهارپایه پایین میاوردن، رو به خونه خدا (مسجد) کردم و از خدا طلب بخشش کردم. 

 بعد از چند روز هم دلم هوای جبهه کرد. متوسل به *ابا عبدالله* شدم و تصمیم گرفتم به جبهه برم".

 اهالی روستا می‌گویند: “مندلی طلا عزم جبهه کرده بود اما بسیج روستا به‌خاطر سابقه خرابش، ثبت‌نامش نکرد!”

 از پایگاه بسیج شاندیز و اَبَرده هم اقدام کرد، آنها هم ثبت‌نامش نکردند.

 دوست مندلی‌طلا که از بسیجیان روستای زُشک می‌باشد، او را از طریق پایگاه بسیج روستای زشک ثبت نام کرده و او را به آموزش جبهه اعزام کرد.

وی می‌گوید: “مندلی‌طلا بعد از طی دوران آموزش و هنگام اعزام به جبهه به من گفت: *من بیست و هفت روز دیگه شهید می‌شم و بدنم بیست روز تو بیابون می‌مونه!*

 وقتی بعد از چهل و هفت روز جنازمو تو روستا آوردن، تو همون نقطه‌ای که شلاقم زدن، بدنمو رو زمین بذارین و پدرمو بالا سرم بیارین، بگین پدرم کنار سرم وایسه و جلوی مردم حلالم کنه و بگه: *مندلی‌طلا توبه کرد تا هم خودش خدایی بشه و هم مایهٔ آبروی پدرش بشه".*

 دقیقا ۴۷ روز پس از اعزام، پیکر مطهر این شهید را به روستا می‌آورند و تشییع می‌کنند!

 مردم روستا می‌گویند: “با این‌که پیکر این شهید بیست روز تو بیابون رو زمین مونده بود، تو فضای مسیر تشییع جنازه بوی عطری پیچیده بود که همه به هم می‌گفتن تو عطر زدی؟”

 پدر این شهید می‌گوید: *مندلی من* زمانی که می خواست به جبهه بره، برای خدافظی پیش من اومد و یک‌ساعت دست و صورتمو می‌بوسید، اما من حاضر نشدم صورتشو ببوسم و الآن تو حسرت یک بوسه‌شَم. 

من هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم که مندلی من یک روزی طلا بشه. جنازه پسرم بوی خیلی خوشی می‌داد!”

تمام اهالی روستای گُراخک در تشییع پیکر این *شهید تواب* شرکت کرده بودند. الانم قدیمی ها روستا گواهی می‌دهند که تمام کوچهٔ مسیر تشییع را بوی عطر خوشی فرا گرفته بود و تا مدت‌ها این بو را حس می‌کردند!

تاریخ تولد:  ١٣٣٧/٠١/٠٢

 تاریخ شهادت: ١٣۶۵/٠۴/١٢

*شادی روح شهدا صلوات*

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 362
  • 363
  • 364
  • ...
  • 365
  • ...
  • 366
  • 367
  • 368
  • ...
  • 369
  • ...
  • 370
  • 371
  • 372
  • ...
  • 1070
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

مصباح

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • رحمت الهی
  • فرهنگی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس