مصباح

  • خانه 

تربیتی

04 تیر 1401 توسط مهري قاسمي

?????????

✍حضرت یوسف(علیه السلام) در کاخ خود بر روی تخت پادشاهی نشسته بود. جوانی با لباسهای چرکین از کنار کاخ او گذشت. جبرئیل در حضور آن حضرت بود. نظرش به آن جوان افتاد. گفت: یوسف! این جوان را می‌شناسی؟ یوسف(ع) گفت: نه! جبرئیل گفت: این جوان همان طفلی است که پیش عزیز مصر، در گهواره به سخن درآمد و شهادت بر حقّـانیّت تو داد.

یوسف(ع) گفت: عجب! پس او بر گردن ما حقّی دارد. با شتاب مأمورین را فرستاد، آن جوان را آوردند و دستور داد او را تمیز و پاکیزه نمودند و لباس‌های پر بها و فاخر بر وی پوشاندند و برایش ماهیانه حقوقی مقرّر نموده و عطایای هنگفتی به او بخشیدند. جبرئیل با دیدن این منظره، تبسّم کرد. یوسف(علیه السلام) گفت: مگر در حق او کم احسان کردم که تبسّم می‌کنی؟ 

جبرئیل گفت: تبسّم من از آن جهت بود که مخلوقی در حق تو که مخلوق هستی، بواسطه ی یک شهادت بر حق در زمان کودکی از این همه إنعام و احسان برخوردار شد. حال خداوند کریم در حق بنده ی خود که در تمام عمر، شهادت بر توحید او داده است، چقدر احسان خواهد کرد؟! 

?پندهای جاویدان، ص٢٢٠

 نظر دهید »

اخلاقی

04 تیر 1401 توسط مهري قاسمي

?????????

✍ (مالك اشتر) روزي از بازار كوفه مي گذشت با لباسي از كرباس خام و به جاي عمامه از همان كرباس بر سر داشت و به شيوه فقراء عبور مي كرد . يكي از بازاريان بر در دكانش نشسته بود ، چون مالك را بديد به نظرش خوار و كوچك جلوه كرد و از روي استخفاف كلوخي را به سوي او انداخت . 

مالك به او التفات ننمود و برفت . كسي مالك را مي شناخت و اين واقعه را ديد ، به آن بازاري گفت : واي بر تو هيچ دانستي كه آن چه كس بود كه به او اهانت كردي ؟ گفت : نه ، گفت : او مالك اشتر، يار علي عليه السلام بود . آن مرد از كار بدي كه كرده بود لرزه به اندامش آمد و دنبال مالك روانه شد كه از او عذر خواهي كند . ديد به مسجدي آمده و مشغول نماز است صبر كرد تا نمازش تمام شد ، خود را بر دست و پاي او انداخت و پاي او را مي بوسيد مالك سر او را بلند كرد و گفت : اين چه كاري است مي كني ؟ گفت : عذر گناهي است كه از من صادر شده است كه ترا نشناخته بودم . 

?مالك گفت : بر تو هيچ گناهي نيست ، به خدا سوگند كه به مسجد نيامدم مگر براي تو استغفار كنم و طلب آمرزش نمايم.

? منتهی الآمال ج۱ ص۲۱۲

 نظر دهید »

تربیتی

04 تیر 1401 توسط مهري قاسمي

???????

✍ اگر انتقاد می‌کنی، به فکر اصلاح هم باش 

?فردی چندین سال شاگرد نقاش بزرگی بود و تمامی فنون و هنر نقاشی را آموخت.

?روزی استاد به او گفت: 

تو دیگر استاد شده‌ای و من چیزی ندارم که به تو بیاموزم. 

?شاگرد فکری به سرش رسید. یک نقاشی فوق‌العاده کشید و آن را در میدان شهر قرار داد. مقداری رنگ و قلمی نیز کنار آن گذاشت و از رهگذران خواهش کرد اگر جایی ایرادی می‌بینند یک علامت × بزنند.

?غروب که برگشت دید تمامی تابلو علامت خورده است. بسیار ناراحت و افسرده به استاد خود مراجعه کرد.

? استاد به او گفت: 

آیا می‌توانی عین همان نقاشی را برایم بکشی؟

?شاگرد نیز چنان کرد و استاد آن نقاشی را در همان میدان قرار داد و رنگ و قلم را نیز کنار آن گذاشت. 

?اما متنی که در کنار تابلو قرار داد این بود: 

«اگر جایی از نقاشی ایراد دارد با این رنگ و قلم اصلاح بفرمایید.» 

?وقتی غروب برگشتند، دیدند تابلو دست‌نخورده مانده است. 

?استاد به شاگرد گفت: 

همه انسان‌ها قدرت انتقاد دارند، ولی جرئت اصلاح نه.‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎

 نظر دهید »

اعتقادی

04 تیر 1401 توسط مهري قاسمي

????????

✍?قالُوا لَنْ نُؤْثِرَكَ عَلى‌ ما جاءَنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الَّذِي فَطَرَنا فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ إِنَّما تَقْضِي هذِهِ الْحَياةَ الدُّنْيا «72»سوره مبارکه طه

(ساحرانى كه ايمان آورده بودند به فرعون) گفتند: ما هرگز تو را بر كسى كه ما را آفريده وبر آن معجزاتى‌كه براى ما آمده، ترجيح‌نخواهيم داد. پس تو هر حكم وقضاوتى كه مى‌خواهى بكن، تو فقط در اين زندگانى دنيا حكم مى‌كنى.

إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنا لِيَغْفِرَ لَنا خَطايانا وَ ما أَكْرَهْتَنا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَ اللَّهُ خَيْرٌ وَ أَبْقى‌ 

«73»سوره مبارکه طه

همانا ما به پروردگارمان ايمان آورده‌ايم تا خطاهاى ما و آنچه را از سحر كه بر آن وادارمان كردى بر ما ببخشد، و خداوند بهتر و پايدارتر است.

?نکته ها?

«خطايا» جمع «خطيئه»، به گناهان عمدى گفته مى‌شود. «1»

جمله‌ى‌ «ما أَكْرَهْتَنا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ» يعنى ما از خداوند به خاطر خطاهايى كه تو ما را بر آن مجبور كردى، استغفار مى‌كنيم. و مراد از اكراه بر سحر، احضار ساحران و عمل سحر آنان است. «2»

كسى كه از جان خود در راه هدف الهى بگذرد، هر لحظه رشد بيشترى پيدا مى‌كند.

ساحران در اين آيات، سه گونه تعبير درباره‌ى خداوند آوردند: «الَّذِي فَطَرَنا»، «آمَنَّا بِرَبِّنا»، «وَ اللَّهُ خَيْرٌ وَ أَبْقى‌».

◀️در حديثى از امام صادق عليه السلام مى‌خوانيم: هركس خود را از ديگران برتر بداند مستكبر است.

پرسيدند: آيا افراد پاك كه خود را بهتر از گناهكاران مى‌دانند مستكبرند؟ امام ماجراى ايمان آوردن ساحران را بيان فرمود كه انسان گاهى در چند لحظه تغيير فكر مى‌دهد، بنابراين خود را بهتر ندانيد چون خبر از سرانجام و عاقبت نداريد. «3»

?پیام ها?

1- انسان‌ها در عقيده و ايمان، آزاد و انتخابگرند و با تهديد و تطميع نمى‌توان باورهاى آنان را عوض كرد. فَلَأُقَطِّعَنَ‌ لاصلبن … لَنْ نُؤْثِرَكَ‌

2- دشمنان را از خود مأيوس كنيد. «لَنْ نُؤْثِرَكَ»

3- ايمان، به انسان قدرت و جرأت مى‌بخشد. آنان پس از ايمان آوردن گفتند: «لَنْ نُؤْثِرَكَ»

4- ايمان، زمانى ارزش دارد كه بر اساس منطق و بصيرت باشد. «لَنْ نُؤْثِرَكَ عَلى‌ ما جاءَنا مِنَ الْبَيِّناتِ»

«1». لسان العرب.

«2». اكراه، اگر به نحوى باشد كه اختيار انسان گرفته شود، عذرخواهى و استغفار ندارد. بنابراين استغفار ساحران از اكراه، نشان مى‌دهد كه اكراه فرعون در حد سلب اختيار نبوده است.

5- ابرقدرت‌ها در ديد مؤمنين واقعى، حقير و بى‌ارزشند. «لَنْ نُؤْثِرَكَ»

6- نشانه‌ى ايمان واقعى، آمادگى براى فدا كردن تمام هستى در راه دفاع از ارزشهاى الهى است. ما جاءَنا مِنَ الْبَيِّناتِ‌ … فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ‌

7- كسى كه ايمان ندارد، جذب هديه طاغوت مى‌شود، «أَ إِنَّ لَنا لَأَجْراً» ولى مؤمن، همه چيز غير از خدا را كوچك و بى‌ارزش مى‌داند. «إِنَّما تَقْضِي هذِهِ الْحَياةَ الدُّنْيا»

8- اوّلين گام در عفو و بخشش الهى، ايمان به اوست. «آمَنَّا بِرَبِّنا لِيَغْفِرَ لَنا»

9- سحر، گناه است و بايد از آن توبه كرد. لِيَغْفِرَ لَنا خَطايانا … مِنَ السِّحْرِ

10- طاغوت‌ها از تخصّص مردم سوء استفاده مى‌كنند. «ما أَكْرَهْتَنا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ»

11- با دشمنان مقابله به مثل كنيد. فرعون گفت: «لَتَعْلَمُنَّ أَيُّنا أَشَدُّ عَذاباً وَ أَبْقى‌»، ساحرانى كه ايمان آورده بودند گفتند: «وَ اللَّهُ خَيْرٌ وَ أَبْقى‌»

? تفسیر نور حجت الاسلام قرائتی

 نظر دهید »

اخلاقی

04 تیر 1401 توسط مهري قاسمي

??????????

?بی‌انصافی در خرید و فروش مال

✍️استاد رفیعی: اگر کسی روز قبل یک جنسی را پانصد تومان خریده، باید ده درصد به روی آن اضافه کرده و بفروشد. نباید نگاه کند که فردا قیمت آن ششصد تومان خواهد شد.

فردی می‌گفت که گرفتن پول از دست مردم راحت است اما خوردن آن سخت است. یک نفر نزد آیت الله احمد خوانساری که از علمای بازار تهران بودند آمد و گفت: من یک جنسی را به قیمت صد تومان می‌خرم. ولی چون بازار کشش دارد آن را دویست تومان می‌فروشم. آیا این کار اشکال دارد؟

ایشان فرمودند که این مال متعلق به تو است و می‌توانی هر قیمتی که می‌خواهی بفروشی ولی این کار بی‌انصافی است. آن فرد گفت: حرام نباشد، بی‌انصافی اشکالی ندارد.

آقای خوانساری ایشان را صدا کردند و گفتند: بی‌انصافی یعنی آن کاری که شمر با امام حسین (ع) کرد. در حدیث داریم که سه کار خیلی مشکل است:

1- ذکر خدا در همه حال

2- رسیدگی به مشکلات مردم 

3- انصاف با خود.

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 366
  • 367
  • 368
  • ...
  • 369
  • ...
  • 370
  • 371
  • 372
  • ...
  • 373
  • ...
  • 374
  • 375
  • 376
  • ...
  • 1070
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

مصباح

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • رحمت الهی
  • فرهنگی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس