مصباح

  • خانه 

تربیتی

19 دی 1399 توسط مهري قاسمي

??????

✍ ? سالگرد شهدای مقاومت?

? امام خامنه ای مد ظله العالی :

ما در صورتی اندازه و قیمت این حوادث را میفهمیم که به حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی شهید عزیز، به چشم یک فرد نگاه نکنیم. به آنها به چشم #یک_مکتب نگاه کنیم.

 سردار شهید عزیز ما را به چشم یک مکتب، یک راه، یک مدرسه درس آموز، با این چشم نگاه کنیم، آن وقت اهمیت این قضیه روشن خواهد شد. قدر و قیمت این قضیه روشن خواهد شد.

 نظر دهید »

تربیتی

19 دی 1399 توسط مهري قاسمي

?????

✍ امیرالمومنین علـــی ‌(ع) می فرمایند:

به توانگری و رفاه شاد مباش و از تهیدستی و گرفتاری غمگین مشو؛

زیرا طلا با آتش آزموده می شود و مؤمن با بلا و گرفتاری آزموده می شود…

? غررالحڪم ،ج 1، ص 762

 نظر دهید »

تربیتی

19 دی 1399 توسط مهري قاسمي

??????

✍امیرالمومنین  عليه السّلام فرمودند:

ايها الناس! انى و الله ما أحثكم على طاعة الا و أسبقكم اليها و لا أنهاكم عن معصية الا و أتناهى قبلكم عنها.

?اى مردم! بخدا سوگند من هرگز شما را به هيچ طاعتى فرا نمى خوانم مگر آنكه خود بر شما - در عمل به آن - پيشى مى جويم و از هيچ گناهى بازتان نمى دارم و نهى نمى كنم - مگر آنكه پيش از شما، خود را از عمل به آن باز مى دارم.

?نهج البلاغه، خطبه 173

 نظر دهید »

تربیتی

19 دی 1399 توسط مهري قاسمي

?????

✍امام على عليه السلام: 

كار خوب انجام دهيد و هيچ كار خوبى را كوچك مشماريد؛ زيرا كوچك آن هم بزرگ است و اندكش بسيار

امام على عليه السلام: 

كار خوب، آسانتر از كار بد است

امام على عليه السلام: 

كار خوب، اندوخته اى ماندنى و 

ميوه اى پاكيزه و خوشگوار است

امام على عليه السلام: 

فرصت، چون ابر مى گذرد. پس، فرصتهاى كار خوب را غنيمت شمريد.

 نظر دهید »

اخلاق معاشرتی

19 دی 1399 توسط مهري قاسمي

?????

✍روزی رسول اکرم (ص) با یکی از اصحاب از صحرایی نزدیک مدینه می‌گذشتند. پیرزنی بر سر چاه آبی می‌خواست آب بکشد و نمی‌توانست. رسول خدا (ص) پیش رفت و فرمود: حاضری من برای تو آب بکشم؟ پیرزن که حضرت را نشناخته بود گفت: ای بنده خدا اگر چنین کنی برای خود کرده‌ای و پاداش عملت را خواهی دید. حضرت دلو را به چاه انداخت و آب کشید و مشک را پر کرد و بر دوش نهاد و به پیرزن فرمود: تو جلو برو و خیمه خود را نشان بده، پیرزن به راه افتاد و حضرت از پی او روان شد.

آن مرد صحابی که همراه حضرت بود، گفت: یا رسول‌الله! مشک را به من بدهید اما پیامبر (ص) قبول نکردند، صحابی اصرار کرد ولی حضرت فرمودند: من سزاوارترم که بار امت را به دوش بگیرم. رسول خدا (ص) مشک را به خیمه رساندند و از آنجا دور شدند. پیرزن به خیمه رفت و به پسران خود گفت: برخیزید و مشک آب را به خیمه بیاورید.

پسران وقتی مشک را برداشتند تعجب کردند و پرسیدند: این مشک سنگین را چگونه آورده‌ای؟ گفت: مردی خوش‌روی، شیرین‌کلام، خوش‌اخلاق، با من تلطف بسیار کرد و مشک را آورد. پسران از پِی حضرت آمدند و ایشان را شناختند، دوان دوان به خیمه برگشتند و گفتند: مادر! این همان پیغمبری است که تو به او ایمان آورده‌ای و پیوسته مشتاق دیدارش بودی. پیرزن بیرون دوید و خود را به حضرت رساند و به قدم‌های مبارکش افتاد. گریه می‌کرد و معذرت می‌خواست. حضرت در حق او و فرزندانش دعا کرد و او را با مهربانی بازگرداند. جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد: 

? وإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ (4 - قلم)

⚡️و تو اخلاق عظیم و برجسته‌اى دارى.

?قصص‌الروایات

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 432
  • 433
  • 434
  • ...
  • 435
  • ...
  • 436
  • 437
  • 438
  • ...
  • 439
  • ...
  • 440
  • 441
  • 442
  • ...
  • 1070
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

مصباح

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • رحمت الهی
  • فرهنگی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس