مصباح

  • خانه 

معرفتی

04 شهریور 1399 توسط مهري قاسمي

?‍?پیرمرد محتضری که احساس می کرد مردنش نزدیک است، 

?‍♂به پسرش گفت: مرا به حمام ببر. پسر، پدرش را به حمام برد. 

پدر تشنه اش شد. آب خواست. پسر قنداب خنکی سفارش داد برایش آوردند و آن را به آرامی در دهان پدر ریخت و پس از شست وشو پدر را به خانه برد.

 پس از چندی پدر از دنیا رفت و روزگار گذشت و پسر هم به سن کهولت رسید روزی به پسرش گفت: فرزندم مرگ من نزدیک است مرا به حمام ببر و شست وشو بده. 

پسر نااهل بود و با غر و لند پدر را به حمام برد و کف حمام رهایش کرد و با خشونت به شستن پدر پرداخت. 

پیرمرد رفتار خود با پدرش را به یاد آورد. آهی کشید و به پسر گفت: پسرم تشنه هستم. 

پسر با تندی گفت: این جا آب کجا بود و طاس را از گنداب حمام پر کرد و به حلقوم پدر ریخت. 

پدر اشک از دیده اش سرازیر شد و گفت: من قنداب دادم، گنداب خوردم. تو که گنداب می دهی ببین چه می خوری؟

 نظر دهید »

تربیتی

04 شهریور 1399 توسط مهري قاسمي

✍ دعای مادر:

روزی از ابو سعید ابوالخیر سوال کردند : 

این حُسن شهرت را از کجا آوردی ؟  

ابوسعید گفت : 

شبی مادر از من آب خواست، دقایقی طول کشید تا آب آوردم، وقتی به کنارش رفتم،

خواب، مادر را در ربوده بود، دلم نیامد که

بیدارش کنم، به کنارش نشستم تا پگاه،

مادر چشمان خویش را باز کرد و وقتی 

کاسه ی آب را در دستان من دید، پی به

ماجرا برد و گفت: 

“فرزندم، امیدوارم که نامت عالم‌گیر شود”

بدین سان ابوسعید ابوالخیر مرد خرد و 

آگاهی و عرفان، شهرت خویش را مرهون 

یک دعای مادر میداند ….

?تذکره الاولیاء عطار نیشابوری

 نظر دهید »

تربیتی

04 شهریور 1399 توسط مهري قاسمي

☀️امام زمان علیه‌السلام پیغام دادند

 در قنوت برای من دعا کنید.

? سال‌های متمادی در قنوت آیت‌الله بهاءالدینی آیات نورانی قرآن و دعاهای مرسوم را می‌شنیدیم تا اینکه ناگهان دعای قنوت ایشان تغییر کرد

? در قنوت نمازشان برای امام زمان علیه‌السلام این دعا را می‌خواندند:

? اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ أَرضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فی‌ها طَوِیلا

? روزی در محضر آیت‌الله بهاءالدینی از تغییر رویه ایشان در دعای قنوت پرسیدیم.

 ایشان یک جمله فرمودند: حضرت پیغام دادند: در قنوت برای من دعا کنید

 نظر دهید »

تربیتی

04 شهریور 1399 توسط مهري قاسمي

?نکته ای از دعای مکارم الاخلاق :? 

? وَاَجْرِ لِلنّاسِ عَلي يَدَيَّ الْخَيْرَ وَلا تَمْحَقْهُ بِالْمَنِّ….. 

⚡️خدایا به دست من به مردم خیر برسان.

? اصل خیر رسانی و روزی دهی، از جانب خداست. ما فقط وسیله ایم.

اگر ماهم انجام ندهیم، خدا خودش به بندگانش روزی میدهد. 

اما چه خوب که این کار به دست ما انجام و به نام ما ثبت شود تا ما نیز بهره ای کسب کنیم.

?اما آفت کار خیر، منت گذاشتن است که باعث نابودی عمل می گردد.

?پس خدایا مرا از این آفت درامان دار تا مبادا منتی گذارده و کار خیرم را هدر دهم.

 نظر دهید »

معرفتی

04 شهریور 1399 توسط مهري قاسمي

? خواب عجیب علامه امینی درباره عذاب شمر

? علامه امینی می‌گوید: مدتها فکر می‌کردم که خداوند چگونه شمر را عذاب می‌کند؟ در عالم رویا دیدم، آقا امیرالمؤمنین علیه‌السلام در مکانی خوش آب و هوا، روی صندلی نشسته و من هم خدمت آن جناب ایستاده‌ام. دو کوزه نزد ایشان بود. فرمود: این کوزه‌ها را بردار و برو از آنجا آب بیاور. اشاره به محلی فرمود که بسیار با صفا و طراوت بود؛ استخری پر آب و درختانی بسیار شاداب در اطراف آن بود. کوزه‌ها را بر داشته و رفتم آنجا و آنها را پر آب نمودم. ناگهان دیدم هوا گرم شد و هر لحظه گرمی هوا و سوزندگی صحرا بیشتر می‌شود. دیدم از دور کسی رو به من می‌آید. هر چه او به من نزدیکتر می‌شود هوا گرمتر می‌گردد؛ گویی همه این حرارت از آتش اوست. در خواب به من الهام شد. که او #شمر، قاتل حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام است. وقتی به من رسید. دیدم هوا به قدری گرم و سوزان شده است که دیگر قابل تحمل نیست. آن ملعون هم از شدت تشنگی، به هلاکت نزدیک شده بود رو به من نمود که از من آب را بگیرد. مانع شدم و گفتم، اگر هلاک هم شوم نمی‌گذارم از این آب قطره ای بنوشد. حمله شدیدی به من کرد و من ممانعت می‌نمودم .دیدم اکنون کوزه‌ها را از دست من می‌گیرد؛ آنها را به هم کوبیدم. کوزه‌ها شکست و آب آنها به زمین ریخت و بخار شد. او که از من ناامید شد رو به استخر نهاد. من بی‌اندازه غمگین و مضطرب شدم که مبادا آن ملعون از آن استخر بیاشامد و سیراب گردد. به مجرد رسیدن او به استخر، چنان آب استخر ناپدید شد که گویی سالهاست یک قطره آب در آن نبوده است؛ درختان هم خشکیده بودند. او از استخر مأیوس شد و از همان راه که آمده بود بازگشت هر چه دورتر می‌شد، هوا رو به صافی و شادابی رفت و درختان و آب استخر به طراوت اول بازگشتند. به حضور حضرت علی علیه السلام شرفیاب شدم، فرمودند: خداوند متعال این چنین آن ملعون را جزا و عقاب می‌دهد. اگر یک قطره آب آن استخر را می‌نوشید از هر زهری تلخ‌تر، و از هر عذابی برای او درد ناک‌تر بود. بعد از این فرمایش، از خواب بیدار شدم.

?داستان دوستان، ج ۳، ص ۱۶۳

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 666
  • 667
  • 668
  • ...
  • 669
  • ...
  • 670
  • 671
  • 672
  • ...
  • 673
  • ...
  • 674
  • 675
  • 676
  • ...
  • 1070
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

مصباح

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • رحمت الهی
  • فرهنگی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس