مصباح

  • خانه 

معرفتی

31 مرداد 1399 توسط مهري قاسمي

?برگرفته از سخنرانی آیت الله حق شناس (ره) 

   ? “ویژگی‌های انسان عاقل"?

انسان عاقل اگر کسی به او جسارت و بی‌ادبی کرد، می‌گذرد؛ ذهن خودش را مشغول به این چیزها نمی‌کند. انسان عاقل از فضائل انسانی بهره‌مند است؛ علم دارد؛ گذشت دارد؛ جوان‌ها را اولاد خودش می‌داند؛ بزرگان را پدر خودش می‌داند؛ همسالان را برادران خودش می‌داند.

انسان عاقل همتی بسیار بلند دارد و در راه رسیدن به قله‌های فضائل کوتاهی نمی‌کند. انسان عاقل بی‌نهایت به پدر و مادر احترام می‌گذارد. انسان عاقل بی‌حساب صحبت نمی‌کند؛ در صورتی که خیر باشد حرف می‌زند وگرنه سکوت اختیار می‌کند. انسان عاقل فرصت‌ها را از دست نمی‌دهد.

 نظر دهید »

معرفتی

31 مرداد 1399 توسط مهري قاسمي

✍حالات امام کاظم(ع) در ماه محرّم

?امام رضا (ع) فرمودند:

▪️هرگاه ماه محرّم فرا مى‌رسيد، کسی پدرم موسى بن جعفر را ديگر خندان نمیدید.?

▪️غم و افسردگى بر او غلبه مى‌یافت، تا آنكه ده روز از ماه محرّم مى‌گذشت،?

▪️روز دهم كه مى‌شد، آن روز، روز مصيبت و اندوه و گريه پدرم بود.? و می‌فرمود امروز روزی است که حسین، شهید شده.?

? امالى صدوق، مجلس۲۷

✋ السَّلامُ عَلَیْکَ یا اباعَبْدِاللَّه?

 نظر دهید »

معرفتی

30 مرداد 1399 توسط مهري قاسمي

⚫️? آویزان شدن پیراهن خونین حضرت اباعبدالله علیه السلام درشب اول محرم :

◼️قيل للصادق عليه السلام سيدي جعلت فداك ان الميت يجلسون بالنیاحه بعد موته او قتله و أراكم تجلسون انتم و شيعتكم من اول شهر بالماتم و العزاء للحسین علیه السلام

فقال عليه السلام ما هذا اذا هل هلال محرم نشرت الملائكة ثوب الحسين و هو مخرق من ضرب السيوف و ملطخ بالدماء و فنراه نحن و شيعتنا بالبصيرة و لا بالبصر فاذا تنفجر دموعنا
◾️به امام صادق علیه السلام  عرض شد: 

آقای من! به فدایتان شوم وقتی کسی می میرد یا کشته می شود جلسه نوحه ای برای او می گیرند و من مشاهده می کنم که شما و شیعیانتان از اول ماه محرم اقامه جلسه عزا می کنید. (در حالی که روز شهادت عاشورا است)

حضرت فرمودند: این چه حرفی است! هنگامی که هلال ماه محرم دمیده می شود ملائکه پیراهن امام حسین سلام الله علیه را آویزان می کنند در حالی که پاره پاره شده از ضربه های شمشیر و آغشته به خون است.

ما و شیعیانمان این پیراهن را با چشم بصیرت می بینیم و نه بصر(چشم سر)، پس اشک های ما سرازیر می شود.

?ثمرات الاعواد جلد 1 صفحه 36

 نظر دهید »

تربیتی

30 مرداد 1399 توسط مهري قاسمي

✍پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از مکانی عبور می کردند، جمعیتی جمع شده بودند و مردی پر قدرت را تماشا میکردند که سنگ بزرگی را از زمین برمیداشت و همه از عمل آن ورزشکار قوی در شگفت بودند. پیامبر صلی الله علیه و آله پرسیدند این‌ اجتماع برای چیست؟ مردم کار وزنه برداری آن قهرمان را به عرض ایشان رساندند. آقا فرمودند آیا به شما نگویم قوی تر از این مرد کیست؟ بعد فرمود: رَجُلٌ سَبَّهُ رَجُلٌ فَحَلِمَ عَنْهُ فَغَلَبَ نَفْسَهُ و َغَلَبَ شَيْطَانَهُ وَ شَيْطَانَ صَاحِبِهِ. قوی تر از او کسی است که به او دشنام دهند و بردباری کند و بر نفس سرکش و انتقام جوی خود غلبه کند و بر شیطان دشنام گو پیروز شود.

 امام صادق علیه السلام فرمودند: لاَ تُمَارِ فَيَذْهَبَ بَهَاؤُكَ لاَ تُمَارِيَنَّ حَلِيما وَلاَ سَفِيها فَإِنَّ اَلْحَلِيمَ يَغْلِبُكَ وَاَلسَّفِيهَ يُرْدِيكَ ، جدال نكن كه آبرويت مى رود، همچنين با مردم بردبار و نادان مجادله نكنيد زيرا شخص بردبار بر تو پيروز مى شود و نادان تو را خوار میسازد. 

?مشکاة الأنوار ترجمه محمدی و هوشمند؛ ج۱ ، ص ۶۸۱

 نظر دهید »

تربیتی

30 مرداد 1399 توسط مهري قاسمي

✍رسول دادخواه خیابانی تبریزی معروف به حاج رسول تُرک، از عربده‌کش‌های تهران بود،اما عاشق امام حسین علیه‌السلام بود.در ایام عزاداری ماه محرم شب اول، بزرگان و صاحبان مجلس محترمانه بیرونش کردند و گفتند: تو عرق‌خوری و آبروی ما را می‌بری!حاج رسول برگشت و داخل خانه رفت و خیلی گریه کرد و گفت: ناظم ترک‌ها جوابم کرد، شما چه می‌گویی، شما هم می‌گویی نیا؟!

اول صبح در خانه‌اش را زدند، رفت در را باز کرد، دید، ناظم ترک‌هاست، روی پای حاج رسول تُرک افتاد و اصرار کرد بیا بریم، گفت: کجا؟! گفت: بریم هیئت! حاج رسول گفت: تو که من را بیرون کردی؟ گفت: اشتباه کردم، حاج رسول گفت: اگر نگویی نمی‌آیم! ناظم گفت دیشب در عالم رؤیای صادقانه دیدم، در کربلا هستم، خیمه‌ها برپاست، آمدم سراغ خیمه سیدالشهداء علیه‌السلام بروم، دیدم یک سگ از خیمه‌ها پاسداری می‌کند، هر چه تلاش کردم، نگذاشت نزدیک شوم، دیدم بدن سگ است، اما سر و کله حاج رسول است، معلوم می‌شود امام حسین علیه‌السلام تو را  قبول کرده است.

ناگهان حاج رسول شروع کرد به گریه کردن، آنقدر خودش را زد گفت: حالا که آقام من را قبول کرده است، دیگر گناه نمی‌کنم، توبه نصوح کرد، از اولیای خدا شد. شبی عده‌ای از اهل دل جلسه‌ای داشتند، آدرس را به او ندادند، ناگهان دیدند در می‌زنند، رفتند در را باز کردند، دیدند حاج رسول است! گفتند: از کجا فهمیدی کلی گریه کرد و گفت: بی‌بی آدرس را به من داده است، شب آخر عمرش بود و رو به قبله بود گفتند: چگونه‌ای!گفت: عزرائیل آمده، او را می‌بینم، ولی منتظرم اربابم بیاید.

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 679
  • 680
  • 681
  • ...
  • 682
  • ...
  • 683
  • 684
  • 685
  • ...
  • 686
  • ...
  • 687
  • 688
  • 689
  • ...
  • 1070
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

مصباح

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • رحمت الهی
  • فرهنگی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس