مصباح

  • خانه 

معرفتی

28 مرداد 1399 توسط مهري قاسمي

? رحمت ، معنای بسیار وسیع و گسترده‌ای دارد كه تمام مواهب جهان را شامل می‌شود، گاه جنبه معنوی دارد و گاه جنبه مادی؛ به همین دلیل گاه كه انسان تمام درهای ظاهری را به روی خود بسته می‌بیند، احساس می‌كند رحمت الهی به قلب و جان او روان است، لذا شاد و خرسند است، آرام و مطمئن، هر چند در تنگنای زندان گرفتار باشد.

? از آنجا که رحمت خدا مفهوم وسیعی دارد و دنیا و آخرت را در بر می‌گیرد، در قرآن كریم به معانی زیادی اطلاق شده است؛ گاه بر مسئله هدایت، گاه نجات از چنگال دشمن، گاه باران پربركت، گاه به نعمت‌های دیگر مثل نعمت نور و در بسیاری موارد به بهشت و مواهب خدا در قیامت نیز اطلاق شده است.

? خداوند دو‌گونه رحمت دارد؛ یكی رحمت عام خداست كه شامل دوست و دشمن، مۆمن و كافر، نیكوكار و بدكار می‌باشد؛ زیرا باران رحمت بی‌حسابش، همه جا به همه می‌رسد و خوان نعمت بی‌دریغ او همه جا گسترده است.

? همه بندگان از مواهب گوناگون حیات بهره‌مندند و روزی خویش را از سفره گسترده نعمت‌های بی‌پایان او برمی‌گیرند؛ این همان رحمت عام اوست كه پهنه هستی را در برگرفته و همگان در دریای آن غوطه‌ورند.

? رحمت دیگر خداوند، رحمت خاص اوست كه از آن به رحمت (رحیمیه) یاد می‌شود. این نوع رحمت، ویژه بندگان صالح و فرمان‌بردار اوست؛ زیرا آن‌ها به حكم ایمان و عمل صالح، شایستگی این را یافته‌اند كه از رحمت و بخشش و احساس خاصی كه آلودگان و تبهكاران از آن بهره‌ای ندارند، برخوردار شوند.

 نظر دهید »

اعتقادی

28 مرداد 1399 توسط مهري قاسمي

?قال رسول الله صلي الله عليه و آله :

من بَهَّتَ مُؤمِناً أو مُؤمِنَةً أو قَالَ فِيهِ مَا لَيسَ فِيهِ أقَامَهُ اللهُ تَعَالي يَومَ القِيَامَةِ عَلَي تَلٍّ مِن نَّارٍ حَتَّي يَخرُجَ مِمَّا قَالَهُ فِيهِ. 

پيامبر خدا - صلي الله عليه و آله -

? فرمودند: هر كس به مرد يا زن مؤمن بهتان زند يا درباره او چيزي بگويد كه از آن مبراست خداوند در روز رستاخيز وي را بر تلّي از آتش نگه دارد تا از حرف خود درباره او برگردد.

?بحار الانوار، ج ۷۵، ص ۱۹۴

 نظر دهید »

معرفتی

28 مرداد 1399 توسط مهري قاسمي

?امام صادق (علیه السلام): 

«ثَلاثُ دعوات لا یحجُبنَ عَنِ اللهِ تَعالی: دُعاءُ الوالِدِ لِوَلَدِه إِذا بَرَّهُ و دعوتُهُ علیهِ إذا عَقَّهُ ، و دعاءُ المظلومِ علی ظالِمه و دعاؤُهُ لمن اِنتَصَر لهُ مِنهُ ، و رجلٌ مؤمنٌ دَعا لِاخٍ لَه مؤمنٌ واساهُ فینا ، و دعاؤُه علیه إذا لم یُواسهُ مع القدرةُ علیه ، و اِضطرارُ أخیه إلیه ؛ 

?سه دعاست که از پروردگار در حجاب نمی‌ماند و قطعاً مستجاب می‌گردد: 

(نخست) دعای پدر در حق فرزندی که نسبت به وی نیکوکار باشد؛ و دعای او آنگاه که در حق فرزندش نفرین نماید. 

(دوم) نفرین مظلوم نسبت به ظالم، و دعای او (مظلوم) در حق کسی که انتقام وی را از ستمگر بستاند و 

(سوم) دعای مومن آنگاه که دعای مرد مؤمن در حق برادر مؤمن خود که به خاطر ما، او را کمک مالی کرده باشد و نفرین او در حق برادرش که به وی محتاج شده و او می توانسته است نیازش را برطرف سازد و نکرده است »

?شیخ طوسی، امالی، ص280؛ شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج7، ص130. 

 نظر دهید »

معرفتی

28 مرداد 1399 توسط مهري قاسمي

✍شیخ احمـد جامی بر بالای منبر گفت: مردم هرچه می‌ خواهید از من سوال کنید. زنی از میان جمعیت فریاد زد ای مـرد ادعا ی بیهـوده نکن ، خداوند رسـوایت خواهـد کرد ، هیچ کس جز علی علیه السلام نمی تواند بگوید که پاسخ تمام سؤالات را میداند

شیخ گفت اگر سؤال داری بپرس. زن سـوال کرد مورچه‌ ای که بر سر راه سلیمان‌ نبی آمد نر بود یا ماده؟ شیخ گفت سؤال دیگر نداشتی!؟ این دیگر چه سؤالی است؟ من که نبودم ببینم نر بوده یا ماده.

زن گفت نیاز نبود که آنجا باشی ، اگر کمی با قـرآن آشنا بودی می دانستی. درسوره نمل آمده است که قالت نمله مشخص می شـود مورچه ماده بوده

مردم هم به جهل شیخ وزیرکی زن خندیدند. شیخ با عصبانیت گفت: ای زن با اجازه شوهـرت در اینجا هستی یا بدون اجازه؟ اگر با اجازه آمـده ای که خدا شوهرت را لعن کند و اگر بی اجازه آمده‌ای، خدا خودت را لعن کند

زن پرسید: ای شیخ بگو بدانیم آیا آن زن بااجازه پیامبر به جنگ امام زمان خود ، علی علیه السلام رفته بود و یا بدون اجـازه؟ شیخ بیچـاره نتوانست جواب گوید.

? الغدیر ، علامه امینی

 نظر دهید »

معرفتی

28 مرداد 1399 توسط مهري قاسمي

✍نقل است که شیخ الرئیس ابوعلی سینا وقتی از سفرش به جایی رسید اسب را بر درختی بست و کاه پیش او ریخت و سفره پیش خود نهاد تا چیزی بخورد . روستایی سوار سوار بر الاغ آنجا رسید .از خرش فرود آمد و خر خود را در پهلوی اسب ابوعلی سینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خود را به شیخ نهاد تا بر سفره نشیند.

شیخ گفت: خر را پهلوی اسب من مبند که همین دم لگد زند و پایش بشکند. روستایی آن سخن را نشنیده گرفت، با شیخ به نان خوردن مشغول گشت. ناگاه اسب لگدی زد. روستایی گفت: اسب تو خر مرا لنگ کرد. شیخ ساکت شد و خود را لال ظاهر نمود. روستایی  او را کشان کشان نزد قاضی برد. قاضی از حال سوال کرد. شیخ هم چنان خاموش بود. قاضی به روستایی گفت: این مرد لال است؟ روستایی گفت: این لال نیست بلکه خود را لال ظاهر ساخته تا اینکه تاوان خر مرا ندهد. پیش از این با من سخن گفته. قاضی پرسید : با تو سخن گفت؟

او جواب داد که: گفت خر را پهلوی اسب من نبند که لگد بزند و پایش بشکند. قاضی خندید و بر دانش شیخ آفرین گفت. شیخ پاسخی گفت که زان پس درزبان پارسی مثل گشت: جواب ابلهان خاموشی است.

?امثال و حکم علی اکبر دهخدا

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 689
  • 690
  • 691
  • ...
  • 692
  • ...
  • 693
  • 694
  • 695
  • ...
  • 696
  • ...
  • 697
  • 698
  • 699
  • ...
  • 1070
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

مصباح

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • رحمت الهی
  • فرهنگی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس