مصباح

  • خانه 

تربیتی

26 اردیبهشت 1399 توسط مهري قاسمي

وقتی در ژاپن؛ بحرانی مثل زلزله به وجود می‌آید که آثار مخرب زیست‌محیطی در یک منطقه ایجاد می‌کند، سال‌هایِ سال - به اندازه تغییر یک نسل - در آنجا کار فرهنگی می‌کنند تا آثار مخربِ روانیِ آن را از بین ببرند.

اما در کشور ما! همین که بحران تمام می‌شود، همه سر کار خودشان می‌روند، چون زیرساخت لازم برای کار فرهنگیِ پس از بحران وجود ندارد!

#کرونا؛ بحرانی تجربه نشده برای جهان کنونی بود. بحرانی که از جهاتی بسیار به جنگ شبیه بود. بسیجِ همگانی امکانات کشورها برای مبارزه با دشمنی کمتر شناخته شده.

در ایران اما به تبع وجود بحران‌های متمادی در سالیان گذشته نوع متفاوت و برجسته‌ای از مدیریت بحران - حداقل در عرصه بهداشت و درمان - اتفاق افتاد.

🔺 اما برای پس از کرونا چه فکری کرده‌ایم؟! دنیای پس از کرونا قطعا شبیه به قبل آن نخواهد بود!

به نظر شما چه نهادها و سازمان‌های حاکمیتی، سازمان‌های مردم نهاد و چه گروه‌هایی مسئولیت کارهای فرهنگی پس از بحران را به عهده دارند؟!

هنوز تصویر هشت ساله جنگ و آثار مخرب روانی اون در منطقه جنوب و غرب کشور جلوی چشم‌هامون هست. حتی خود ماها و بسیاری از خانواده‌هامون که مثلاً توی شهرهای دیگه زندگی می‌کردیم هم خیلی درگیری‌هایی داشتیم که هنوز حل نشده….

 نظر دهید »

تربیتی

26 اردیبهشت 1399 توسط مهري قاسمي

🔵فواید دعوا و مشاجره فرزندان

_دعواهای فرزندان باهم برای تسلط بر دیگری به سرعت و چابکی‌شان می‌افزاید 

_مشاجراتشان باعث می شود که به تفاوت میان «زیرک» و «موذی، پی ببرند

_در عصبانیتهای روزمره فرا می گیرند که چگونه خود را در جامعه مطرح سازند و از خود دفاع یا با یکدیگر مصالحه کنند

_برخی اوقات غبطه آنها به تواناییهای ویژه دیگران، انگیزه ای می شود برای پشتکار و تلاش آنان و دست یافتنشان به موفقیت.

اینها بهترین نتایج رقابت در میان خواهر و برادرهاست و بدترین آن، به گفته والدین، سرخوردگی جدی یک یا هر دو کودک و آثار سوء دائمی آن است.

🔴رقابت از کجا آغاز می گردد؟

بنظر میرسد کارشناسان این رشته، در این مورد اتفاق نظر دارند که منشاء حسادت خواهر و برادرها به یکدیگر در میل شدید هر یک به دستیابی به عشق انحصاری والدین نهفته است.

چرا این نیاز به یکتایی وجود دارد؟ زیرا تمام چیزهایی که کودک برای بقا و بالیدن به آن نیاز دارد، مثل غذا، سرپناه، محبت، نوازش، احساس هویت، احساس باارزش و خاص بودن، از پدر و مادر، این سرچشمه های حیرت انگیز، نشأت می گیرد. این گرمای زندگی بخش عشق والدین و تشویق آنهاست که کودکی را قادر می سازد تا با شایستگی و مهارت و به آرامی، بر محیط اطرافش چیره شود.

چرا باید حضور خواهر و برادرهای دیگر بر زندگیشان سایه افکند؟ چون آنها آنچه را که او برای خوشبختی نیاز دارد تهدید می کنند. حضور کودک با کودکانی دیگر در خانواده به معنای دست یافتن به امتیازات کمتری است. یعنی صرف وقت کمتری با پدر و مادر (بتنهایی)، توجه کمتر پدر و مادر به ناکامیهای او، تشویق کمتر برای موفقیتها و از تمام اینها وحشتناک تر اینکه چون مامان و بابا این همه عشق و توجه و اشتیاق به خواهر یا برادرم ابراز می کنند، پس شاید او برایشان ارزش بیشتری دارد و اگر او برایشان با ارزشتر است پس من کم ارزشترم و اگر من کمتر عزیزم پس با مشکلی جدی روبه رویم.»

تعجبی ندارد که بچه ها تا این حد با خشونت، برای «اول بودن» یا بهترین بودن» می جنگند. جای تعجب نیست که آنها تمام انرژیشان را برای “بیشتر” یا «بیشترین» یا بهتر بگوییم «همه چیز داشتن» بسیج می کنند. امنیت در این است که صاحب همه مامان، همه بابا، همه اسباب بازیها، همه غذاها و همه جاها شوی.

چه وظیفه شگفت انگیز و دشواری بر دوش پدر و مادرهاست! آنها باید راهی بیابند که هریک از کودکان احساس امنیت، مستثنی بودن و محبوبیت کنند. آنها لازم است که به رقبای جوان کمک کنند تا به مزایای شریک شدن و همکاری پی ببرند. آنها باید مقدمات کار را به گونه ای تدارک ببینند که خواهر و برادرها بتوانند در آینده حامی و عامل خوشبختی یکدیگر باشند.

📚 کتاب خواهر و برادرهای سازگار

 نظر دهید »

معرفتی

26 اردیبهشت 1399 توسط مهري قاسمي

امام خمینی (ره): 

آن چيزى كه موجب تأسف است، اين است كه مجال پيدا نكرد حضرت امير(ع) نگذاشتند مجال پيدا بكند، كه آن حكومتى كه حكومت الله است در دنيا به آن نحوى كه مى‏خواست، خود حضرت امير(ع) مى‏خواست پياده كند تا دنيا بفهمد كه اسلام چى آورده است و چه شخصيت‏هايى دارد.

در آن وقت كه حكومت دست ايشان نبود، كه مجال نبود، آن وقت هم كه حكومت دست ايشان آمد، باز مجال ندادند؛ سه تا جنگ بزرگ در زمان ايشان‏ افروختند و مجال اينكه يك حكومتى كه دلخواه او هست برقرار كند نشد، و اين را ما بايد تا آخر ابد از آن متأسف باشيم.

صحیفه امام؛ ج18؛ ص152| جماران؛ 4 مهر 1362

 نظر دهید »

معرفتی

26 اردیبهشت 1399 توسط مهري قاسمي

🔴علي بن ابيطالب شهيد عظمت خويش گشت او از دنيا رفت در حالى که نماز بر زبانش جارى و دلش از شوق خدا لبريز بود. مردم عرب، حقيقت مقام او را درک نکردند تا گروهى از مردم کشور همسايه آنها( ايران) برخاسته، اين گوهر گرانبها را از سنگ تشخيص داده و او را شناختند.”

جبران خلیل جبران

 نظر دهید »

تربیتی

26 اردیبهشت 1399 توسط مهري قاسمي

💠اتفاقی جالب در تفحص یک شهید…

🔹می گفت:اهل تهران بودم و عضو گروه تفحص و پدرم از تجار بازار تهران.علیرغم مخالفت شدید خانواده و بخاطر عشقم به شهداء حجره پدر را ترک کردم و به همراه بچه های تفحص لشکر۲۷ محمد رسول الله (ص)راهی مناطق عملیاتی جنوب شدم.

یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان… بعد از چند ماه، خانه ای در اهواز اجاره کردم و همسرم را هم با خود همراه کردم.

یکی دو سالی گذشته بود و من و همسرم این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص میگذراندیم.  سفره ساده ای پهن می شد اما دلمان،از یاد خدا شاد بود و زندگیمان،با عطر شهدا عطرآگین.تا اینکه… 

🔹تلفن زنگ خورد وخبر دادند که دو پسرعمویم که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان ما خواهند شد.آشوبی در دلم پیدا شد.حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و من این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بودم. نمی خواستم شرمنده اقوامم شوم.با همان حال به محل کارم رفتم و با بچه ها عازم شلمچه شدیم.

🔹 بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردیم و بعد از ساعتی استخوان وپلاک شهیدی نمایان شد. شهیدسیدمرتضی‌دادگر…🌷

 فرزند سید حسین اعزامی از ساری…

گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما من…. 

🔹استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادیم  و کارت شناسایی شهید به من سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده شهید،به بنیاد شهید تحویل دهم.

🔹قبل از حرکت با منزل تماس گرفتم و جویای آمدن مهمان ها شدم و جواب شنیدم که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرم وقتی برای خرید به بازار رفته بود مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرد به علت بدهی زیاد،دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرم هم رویش نشده اصرار کند.با ناراحتی به معراج شهدا برگشتم و در حسینیه با استخوانهای شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداختم.

🔹"این رسمش نیست با معرفت ها…ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم….راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده خانواده مان شویم. گفتم و گریه کردم.

🔹دو ساعت در راه شلمچه تا اهواز مدام با خودم زمزمه کردم: «شهدا! ببخشید… بی ادبی و جسارتم را ببخشید…»

🔹وارد خانه که شدم همسرم با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس من کسی درب خانه را زده و خود را پسرعموی من معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسرت بدهکارم و حالا آمدم که بدهی ام را بدهم.هرچه فکرکردم،یادم نیامد که به کدام پسرعمویم پول قرض داده ام.با خودم گفتم هرکه بوده به موقع پول را پس آورده،لباسم را عوض کردم و با پول ها راهی بازار شدم.به قصابی رفتم.خواستم بدهی ام را بپردازدم که در جواب شنیدم: 

🔹بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است.به میوه فروشی رفتم،به همه مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بودم سرزدم،جواب همان بود.بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است.گیج گیج بودم.خرید کردم و به خانه برگشتم و در راه مدام به این فکر می کردم که چه کسی خبر بدهی هایم را به پسرعمویم داده است؟

🔹وارد خانه شدم و پیش از اینکه با دلخوری از همسرم بپرسم که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته با چشمان گریان همسرم مواجه شدم که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار گریه  می کرد.

🔹جلو رفتم و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودیم را در دستان همسرم دیدم.اعتراض کردم که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟

🔹همسرم هق هق کنان پاسخ داد:خودش بود. بخدا خودش بود.کسی که امروز خودش را پسر عمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود.

کارت شناسایی را برداشتم و راهی بازار شدم.مثل دیوانه ها شده بودم.عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می دادم.  می پرسیدم:آیا این عکس، عکس همان فردی است که امروز…؟ 

🔹نمی دانستم در مقابل جواب های مثبتی که می شنیدم چه بگویم.مثل دیوانه هاشده بودم.به کارت شناسایی نگاه کردم، 

🔹شهید سید مرتضی دادگر. فرزند سید حسین.. اعزامی از ساری..

وسط بازار ازحال رفتم.

🔹ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 949
  • 950
  • 951
  • ...
  • 952
  • ...
  • 953
  • 954
  • 955
  • ...
  • 956
  • ...
  • 957
  • 958
  • 959
  • ...
  • 1070
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

مصباح

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • رحمت الهی
  • فرهنگی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس