مصباح

  • خانه 

اعتقادی

31 فروردین 1399 توسط مهري قاسمي

کوهنوردی تصميم گرفت، تنها قله کوه را فتح کند، هوا سرد بود و کم کم هوا تاريک شد چيزی به فتح قله نمانده بود که ناگهان پایش روی سنگی “لغزيد” و “سقوط” کرد.

در آن لحظات که “مرگ” را حس می‌کرد، متوجه شد که طناب نجات به دور کمرش حلقه زده و وسط “زمين” و “آسمان” مانده است. 

در آن تاریکی با درد و ترس و در سکوت، فرياد زد “خدايا” مرا درياب و نجاتم بده.

صدایی از درون خود شنید: چه می خواهی برايت بکنم؟ 

کوهنورد گفت: کمکم کن “نجات” پيدا کنم.

صدا گفت: آيا من می توانم تو را نجات دهم؟

کوهنورد گفت: البته که تو می توانی مرا کمک کنی چون تو خدایی و بر هر کاری توانایی.

صدای درونش گفت: پس “اعتماد” کن و آن طناب را ببر؛ اما کوهنورد ترس داشت، اعتماد نکرد و محکم‌تر چسبيد به طنابش.

چند روز بعد گروه نجات جسد منجمد و مرده کوهنورد را پيدا کردند که فقط يک متر با زمين فاصله داشت…

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

مصباح

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • رحمت الهی
  • فرهنگی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس