مصباح

  • خانه 

تربیتی

02 شهریور 1399 توسط مهري قاسمي

✍هر وقت روستایی ساده دلی بنشیند و «خیال پلو» بپزد و آرزوهای دور و دراز ببافد حاضران این مثل را می زنند.

می گویند یك روز زنی كه شغلش ماست فروشی بود،

ظرف ماستش را رو سرش گذاشته بود و برای فروختن به شهر می برد.

در راه با خودش فر كرد كه «ماست را می فروشم و از قیمت آن چند تا تخم مرغ میخرم.

تخم مرغ ها را زیر مرغ همسایه میذارم تا جوجه بشه. جوجه ها كه مرغ شدند می فروشم و از قیمت آن گوسفند می خرم. كم كم گوسفندهام زیاد میشه،

یك روز میان چوپون من و چوپون كدخدا زد و خورد میشه كدخدا مرا میخواد و از من میپرسه : چرا چوپون تو چوپون مرا زده؟

منم میگم : زد كه زد خوب كرد كه زد !

زن كه در عالم خیال بود همینطور كه گفت :

«زد كه زد خوب كرد كه زد» سرش را تكان داد و ظرف ماستی از رو سرش به زمین افتادو ماست ها پخش زمین شد.

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

مصباح

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • رحمت الهی
  • فرهنگی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس