علمی
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
💢نباید فلسفۀ فقه را در دل اصول گنجاند، و نه اصول را در دل فلسفه گم کرد
✔️استاد مبلغی:
🔹فلسفۀ فقه و اصول فقه از دو سنخاند؛ از دو ریشه، دو منظر، دو شیوه. یکی ناظر از بیرون است، و دیگری ساکن در درون. یکی دانش درجهدوم است که به تحلیل و تأمل در دانش دیگر میپردازد، و دیگری دانش درجهاولی است که در دل خویش زاینده و زایاست.
🔸اصول از دل فقه برخاسته، با آن رشد کرده،و همچنان در سایۀ آن تنفّس میکند. برخلاف فلسفه فقه که از جایگاهی فراتر و بیرونتر به آن مینگرد و آن را مورد تحلیل فلسفی قرار میدهد. در واقع، فلسفۀ فقه، با نگاهی هستیشناسانه،معرفتشناسانه و غایتمدار،بر فقه نظر میافکند و میپرسد: این دانش اجتهادپایه، چگونه پدید آمده؟ به کجا میخواهد برسد؟ با چه مبانی عقلانی و تاریخی ایستاده؟و چه چیزی آن را اعتبار بخشیده است؟ در حالی که اصول فقه، خود را بخشی از فرآیند فقه میداند. یک دانش پشتیبان است، نه پرسشگر؛ همدل است، نه منتقد.
🔹نباید فلسفۀ فقه را در دل اصول گنجاند، و نه اصول را در دل فلسفه گم کرد. هر یک در اقلیم خویش زیست میکند. هرچند مقصدشان ممکن است گاهگاه بر هم افتد، اما راهشان، خاستگاهشان و کارکردشان متفاوت است. و از همین رو، در شناخت نسبت این دو، نخست باید از “سنخشناسی معرفتی” آغاز کرد.
🔸برخی پنداشتهاند چون هر دو دانش، دستاوردهایی دارند که در فرآیند استنباط فقهی به کار میآیند، پس میتوان آن دو را در یک سنخ دید یا حداقل از یک طراز دانست. این پندار، هرچند در ظاهر، آراسته به شاهد است، در باطن، آلوده به مغالطه است.