معرفتی
???
✍ نقل خاطره ای از استاد قرائتی
یک بار رفتم حرم امام رضا (ع) دیدم حرم خیلی خلوت است گفتم یا امام رضا (ع)! ما چند سال پیش از شما یکی جلسه برای بچهها خواستیم، شبش جلسه جوانها را دادی، بعد هم همه ایران را خواستیم، به ما دادی. حالا یک کار دیگه کن. کره زمین را به ما بده! تمام دنیا را در اختیار ما بگذار.
بعد به خودم گفتم خب! حالا تو که داری این حرفها را میزنی، خودت چه عرضهای داری؟ شکنجه شدی؟ برای اسلام خون دادی؟ سیلی خوردی؟ حلم داری؟ خلق داری؟ تقوا داری؟ نماز شب خوان هستی؟
?? دیدم نه، هیچ کدام از اینها را ندارمو یک آدم معمولی هستم، ولیتا دلتان بخواهد ضعف دارم، ترس دارم، بخل دارم. گفتم یا امام رضا (ع) یک چیزی میگویم خواستی بدهی، نخواستی ندهی، چون دعا خیلی بزرگ است.
?? اگر دادی خیلی رئوفی و اگر هم ندادی خیلی حکیمی. بعد یک مثل برای امام رضا (ع) زدم که آدم حکیم، زعفران را توی سطل زباله نمیریزد.
??من با این صفات بدی که دارم، پر از آشغالم و میگویم کره زمین را در اختیار من بگذار درست مثل این است که بگویم زعفران را توی سطل زباله بریز، پس اگر ندادی حکیمی و اگر دادی رئوفی. قصه گذشت دیدم تفسیر ما به 22 زبان ترجمه شد و حرفهایمان از رادیوهای برون مرزی پخش شد.
? [ سایت مشرق 25 تیر 1390 / کد خبر: ۵۷۰۱۵]