معرفتی
??????
✍خلاقیت از سه عامل تشکیل شده است اگر ما خلاقیت را یک مثلث فرض کنیم سه ضلع دارد:
✔️1 - مهارت های فکری
✔ 2 – انگیزه ی خلاق
✔️ 3– مهارت های خلاق
مجموع این سه ضلع خلاقیت می شود.
من همیشه گفتم که مادرهای سنتی به دلیل ارتباط با فطرت مادری اش معمولاً بدون اشتباه عمل می کرد. یک مادر هم فطرت مادری دارد هم غریزه ی مادری و با تکیه به این دو خوب می داند که با فرزندش چه کار باید کند.
در دنیای امروز به اشتباه آگاهی و مهارت از مادر و پدران گرفته شده و به متخصصین داده شده و پدر و مادر را تبدیل به مستخدمین و پرستارکودک کرده در نتیجه نمی دانند که با بچه چه کار باید بکنند و نمی توانند با بچه ارتباط بگیرند و نیازهای کودک را نمی شناسند. نه خودشان را قبول دارند و نه علم دارند. در حالی که یک مادر سنتی بدون این که کلاسی رفته باشد دقیقاً نیازهای کودک را می شناسد. دیدید مادربزرگ ها چقدر خوب با بچه ها ارتباط می گیرند و متوجه نیازهای او می شوند….
نکته ی بعد درخلاقیت، لذت از کار کودک و افتخار کردن به اوست. پدر و مادر با کودک وقت صرف می کنند و با هم می سازند و بازی می کنند و تولید می کنند. خلاقیت از نظر بازی و کار کودک، کار بسیار پر ریخت و پاش است و بچه ی خلاق اصلاً بچه ی آرام و منظمی نیست، و ممکن است در هنجارهای والدین جای نگیرد در نتیجه والدین به این گونه بچه ها به عنوان مقصر و گناهکار نگاه می کنند و به او افتخار نمی کنند و احساس سرشکستگی از داشتن چنین بچه ای می کنند. چون جامعه ی ما دارای هنجارهای به شدت ضد خلاقیت است.
کودک خلاق کودک نامنظم و ناآرامی است، اگر والدین با این مساله کنار نیایند و دنیای پدر و مادر از دنیای بچه ها جدا باشد حالت ضد خلاقیت بوجود می آید. در این حالت والدین همه ی مسائل کودک را واگذار می کنند.
امروزه ببینید چقدر پدر و مادرها دنبال کلاس هستند؛ چون همه چیز را واگذار کردیم به کلاس ها و خودمان هیچ کاری نمی کنیم.کلاس به کودک فقط تکنیک می دهد، رابطه ی عاطفی که برقرار نمی کند. بهترین حالت این واگذاری این می شود که بچه ها معلم و مربی خود را بیشتر از پدر و مادرشان دوست خواهند داشت….
?یک نکته اینکه، تشویق خلاقیت را پرورش می دهد که تشویق معنوی، شخصیتی و عاطفی باشد؛ احساسی و شوق و شور درونی باشد. جایزه ی مادی و تشویق بی جا مانع خلاقیت است. جایزه ی مادی و پاداش دادن بچه را معامله گر بار می آورد؛ و همین تفکر است که در بزرگسالی دائماً دوست خواهند داشت که در مسابقه شرکت کنند. این افراد نمی توانند خلاقیت بالایی داشته باشند، چون ذهن دائما درگیر مسائل دیگر است.
?نکته ی بعد که بسیار مهم است، جدایی کار از وجود است. وقتی می گوییم کار از وجود جدا است یعنی ما والدین این توانایی را به دست آوریم که زمانی که کودک ما کاری انجام داد خصوصاً کار اشتباه، در ذهن خودمان تحلیل کنیم که این یک کودک است و دارای یک وجود است ولی یک کار اشتباهی انجام داده، کار را می توان نقد کرد ولی وجود را نه.
وجود کودک همیشه باید تأیید شود. ما هیچ جا نداریم که گفته باشد که وجود باید نقد شود، بزرگسال و کوچک هم ندارد آن چیزی که باید نقد شود، کار است. وجود همیشه محترم است. در این حالت است که درک مسئول به وجود می آید….