مصباح

  • خانه 

معرفتی

16 شهریور 1399 توسط مهري قاسمي

✍? روزى مردی نزد عارف اعظم آمد و گفت من چند ماهى است در محله اى خانه گرفته ام روبروى خانه ى من يک دختر و مادرش زندگى مى کنند هرروز و گاه نيز شب مردان متفاوتى انجا رفت و امد دارند مرا تحمل اين اوضاع ديگر نيست. عارف گفت شايد اقوام باشند گفت نه من هرروز از پنجره نگاه ميکنم گاه بيش از ده نفر متفاوت ميايند بعدازساعتى ميروند.

? عارف گفت کيسه اى بردار براى هرنفريک سنگ درکيسه اندازچند ماه ديگر با کيسه نزد من آيى تا ميزان گناه ايشان بسنجم . مرد با خوشحالى رفت و چنين کرد. بعد از چندماه نزد عارف آمد وگفت من نمى توانم کيسه را حمل کنم از بس سنگين است شما براى شمارش بيايید.

? عارف فرمود يک کيسه سنگ را تا کوچه ى من نتوانى چگونه ميخواى با بار سنگين گناه نزد خداوند بروى ؟؟؟ حال برو به تعداد سنگها حلاليت بطلب و استغفارکن .. چون آن دو زن همسر و دختر عارفى بزرگ هستند که بعدازمرگ وصيت کرد شاگردان و دوستارانش در کتابخانه ى او به مطالعه بپردازند. اى مرد انچه ديدى واقعيت داشت اما حقيقت نداشت .همانند توکه درواقعيت مومنی اما درحقيقت شيطان …

 نظر دهید »

معرفتی

16 شهریور 1399 توسط مهري قاسمي

✳️یکی از خدام حرم حضرت عباس ع تعریف می کرد:

 بنده به مدت 35 سال کلید دار و کفش‎دار حرم حضرت عباس ع بودم و خدمت می کردم ، روز جمعه ای در حرم نشسته بودم،‌ یک عرب بیابان گرد با یک بچه علیل که به ‎روی دست داشت وارد حرم شد، این بچه توان هیچ گونه حرکتی حتی تکلم نداشت و مانند تکه ای گوشت ‎روی دست پدرش بود.

 این مرد با لحن بی ادبانه ای به حضرت عباس ع گفت: من از تو بچه سالم خواسته بودم نه بچه ناقص . 

دیگر نمی توانم به این بچه رسیدگی کنم این بچه برای خودت بعد بچه را به سمت ضریح پرتاب کرد طوری که سر بچه محکم به ضریح خورد. خیلی ناراحت پیش خود گفتم:

 چه قدر این پدر بی حیا است،این چه‎کاری بود که کرد!

 فرزند را در بغل گرفتم و با خود گفتم: این بچه بیمار چه گناهی دارد، در حالی که بچه را در بغل آرام می کردم کم‎کم متوجه شدم انگشتان پای بچه حرکت کرد. ابتدا  فکرکردم اشتباه می کنم، اما دیدم کم‎کم پاهایش حرکت کرد سرش را روی زانو گذاشتم و در حالی که اشک می ریختم، دیدم یک چشم او باز شد و پس از آن چشم بعدی باز و بعد نگاه کرد و گفت: پدر و مادرم کجا هستند؟

سایر خدام حرم را صدا زدم که بیایند و ببینند چه اتفاقی افتاده است، به این پسر گفتم؟

 آیا می توانی سر و دست و پاهایت را حرکت دهی؟ و او گفت: بله! به راحتی می توانم دست و پا و چشمانم را حرکت دهم، فهمیدم معجزه ای شده و قمر بنی‎هاشم ع او را شفا داده است، از کودک پرسیدم: زمانی که پدرت تو را به سوی ضریح پرت کرد، آیا سرت درد نگرفت؟ گفت: اصلاً متوجه نشدم، ♦️اما ناگهان دیدم دو دست بریده از سمت ضریح بیرون آمده و من را در آغوش گرفت و سرم را در بغل گرفته♦️ و آن دو دست ابتدا به پاها سپس به دست و پس از آن چشمان و سرم کشیده شد و احساس کردم هیچ مشکلی از نظر معلولیت ندارم و می توانم دست و پا، زبان و چشم خود را حرکت دهم و هیچ مشکلی ندارم.

 نظر دهید »

معرفتی

16 شهریور 1399 توسط مهري قاسمي

✍ نقاش مشهوری در حال اتمام نقاشی‌اش بود

آن نقاشی به‌طور باورنکردنی زیبا بود

نقاش آن‌چنان غرق هیجان ناشی از نقاشی‌اش بود، که ناخودآگاه در حالی که آن نقاشی را تحسین می‌کرد، چند قدم به طرف عقب رفت

نقاش هنگام عقب رفتن، پشتش را نگاه نکرد که یک قدم به لبه پرتگاه ساختمان بلندش فاصله دارد،

شخصی متوجه شد که نقاش چه می‌کند،

می‌خواست فریاد بزند، اما ممکن بود نقاش بر حسب ترس غافلگیر شود و یک قدم به عقب برود و نابود شود

مرد به سرعت قلمویی را برداشت و روی آن نقاشی زیبا را خط‌خطی کرد!

نقاش که این صحنه را دید، با سرعت و عصبانیت تمام جلو آمد تا آن مرد را بزند

اما آن مرد تمام جریان را که شاهدش بود، برایش تعریف کرد که چگونه در حال سقوط بود

به‌راستی گاهی آینده‌مان را بسیار زیبا ترسیم می‌کنیم

اما گویا خالق هستی می‌بیند چه خطری در مقابل ماست

و نقاشی زیبای ما را خراب می‌کند

گاهی اوقات از آنچه زندگی بر سرمان آورده ناراحت می‌شویم؛

اما یک مطلب را هرگز فراموش نکنیم

خالق هستی همیشه بهترین‌ها را برایمان مهیا کرده …

 نظر دهید »

تربیتی

16 شهریور 1399 توسط مهري قاسمي

?جایزه باید غیر مترقبه باشد و برای کودک هیجان داشته باشد. اگر بدون هیجان باشد هیچ اثری نخواهد داشت. مثلاً بچه سه ماهه که یک توپ یا یک اسباب بازی را می خواهد، تمام دلش دنبال آن بوده حالا این بچه دو ماهه که مرتب داره مسواک میزنه، مادر خلاق یک مسواک بزرگ درست می کند و روی آن می نویسد: قربون اون مسواک زدنت برم و یک توپ هم که بچه خیلی دوست داشته را کادو پیچ می کنه و با پدر هماهنگ می کند که پدر سر بچه را مشغول کند، مادر هدیه ها را می برد توی دستشویی آویزان می کند، کودک که میره مثل همیشه مسواک بزنه …حالا حال این کودک چه جوری خواهد بود؟ این میشه جایزه. این کودک تا آخر عمرش مسواک خواهد زد و اصلاً از مسواک زدن لذت خواهد برد.

در کتابی که درباره ی آموزش و پرورش ژاپن بود خواندم که آقایی به نام سوزوکی در ژاپن مربی ویولون کودکان دو ساله هستند و معتقدند که همه ی بچه ها استعداد ویولون زدن را دارند. اولین جلسه و اولین درس این مربی این است که کودک وارد سالنی می شود که بچه های قدیمی و پدر و مادر های شاگردان قدیمی در آن سالن حضور دارند و همه به محض این که هر بچه ای وارد می شود، بلند می شوند و دست می زنند، کودک از پله ها بالا می رود و می رود روی سن و یک ویولون کوچک با یک آرشه را برمی دارد و دوباره همه ی جمعیت برایش دست می زنند، کودک به جمعیت تعظیم می کند و پایین می آید و کودک بعدی …. و درس آن روز تمام می شود. بدون این که حتی یک آرشه بکشند..

ابراز احساسات جمع برای همیشه در مغز کودک حک می شود. هر وقت ویولون ببیند احساس افتخار می کند. این جایزه است. با این نگاه به بچه هایمان جایزه بدهیم وگرنه جایزه بگیر حرفه ای و رشوه بگیر بار می آوریم.

 نظر دهید »

معرفتی

16 شهریور 1399 توسط مهري قاسمي

✍رسول مهربانی ها (صلی الله علیه و آله) فرمودند:

دعایی که پدر برای فرزند کند، مانند دعایی است که پیغمبر برای امت خود می کند.

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 645
  • 646
  • 647
  • ...
  • 648
  • ...
  • 649
  • 650
  • 651
  • ...
  • 652
  • ...
  • 653
  • 654
  • 655
  • ...
  • 1070
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

مصباح

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • رحمت الهی
  • فرهنگی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس