افکار شیطانی
آشنایی با افکار انحرافی عبدالکریم سروش:
فرافکنی یکی از دفاع های روانی و به معنای نسبت دادن غیر ارادی رفتار ناهشیارانه خود به دیگران است. به طوری که گویی این ویژگی ها صرفاً در دیگری یا دیگران وجود دارد. فرافکنی یکی از مکانیسم های دفاعی ناخودآگاه انسان علیه اضطراب درونی خویش محسوب می شود.
در این معنی خواسته ها و انگیزه های غیرقابل پذیرش که شناخت آنها در «خود»، ممکن است موجب ناراحتی شود، به دیگران نسبت داده می شود. با این وسیله دفاعی، فرد می کوشد تا تمایلات نامناسب و ناپسند خویش را به دیگران نسبت دهد و در نتیجه خود را عاری از هرگونه عیب و نقص بداند و خود را از احساس گناه برهاند. با این وسیله دفاعی، فرد در مورد دیگران با مقیاس خویش قضاوت می کند. چه بسا ممکن است که فرآیند فرافکنی به طور ناخود آگاه اتّفاق افتد و فرد نسبت به آن بی اطّلاع باشد.[11]
سروش داوری اردکانی را فردی می داند که «در آرزوی نامی و نوایی بود، پا به میدان نهاد.» و به این جهت که مشهور گردد به نقد پوپر پرداخت. و این دقیقاً احوال شخصی سروش در آغاز ورود به ایران و مقابله با مارکسیسم است. سروش می گوید مقابله داوری با لیبرالیسم و پوپر برای این بوده است که «پیشینه خود را تطهیر کند که نه انقلابی بود و نه دینی.
این بار تیر به هدف خورد و رویای دیرینش، تعبیری شیرین یافت. پس از آن بود که حاکمان قدرش را دانستند و درهای نعمت و حشمت را به رویش گشودند، و او با سرعتی که خود گمان نمیبُرد، از نردبان نام و مقام بالا رفت.» و این دقیقاً همان ایده های درونی سروش است، وقتی که پس از پیروزی انقلاب بدون هیچ سابقه مبارزه و بدون هیچ پیشینه معرفتی و مقبولیّت مردمی در فضای مذهبی ایران، وارد کشور شد و برای جبران خلأ معرفت دینی و سابقه انقلابی، از ابزار مقابله با مارکسیسم استفاده کرد و خود را در جامعه دینی ایران نه تنها تطهیر، بلکه تقدیس نمود!
شبيه همين فرافکني را در مصاحبه اي که در باب انقلاب فرهنگي و نقد آن داشت، و در قسمت اوّل مقاله آمد، نسبت به صادق زيبا کلام انجام داد. وي در آن مصاحبه در حمله با صادق زيبا کلام مي گويد «…حتي كسي مثل آقاي زيباكلام كه بارها از انقلاب فرهنگي حرف زده است.
اينجا بايد بگويم كه ايشان نه صادقاند و نه كلام زيبا ميگويند. ايشان چندينبار از انقلاب فرهنگي سخن گفته، گويي كه از مسوولان اصلي آن بوده و من به شما ميگويم كه مطلقا چنين نبوده است.» اين دقيقا فرافکني سروش و نسبت دادن نقاط ضعف خود به ديگران است چرا که اين سروش بود که نه عبد الکريم بود و نه سروش! و همواره حاج فرج الله دبّاغ درون او هويت خود ساخته و غير واقعي او را به چالش مي کشيد.
امّا فارغ از تحلیل روانشناسی شخصیّتی سروش، باید دید این همه دفاع از پوپر برای سروش چه معنایی دارد؟ روشن است که سروش، به لحاظ معرفتی خود را به پوپر منتسب کرده بود تا از نام او آوازه جوید. وی در فضای روشنفکری با اندیشه های پوپر شناخته شده بود لذا احساس می کرد با انتقاد دیگران از پوپر پشتوانه معرفتی و اتّکاء خود را از دست خواهد داد. لذا است که وی نقد پوپر را تخریب و نقد خود می دانست و در طرف مقابل تجلیل از پوپر و بزرگداشت مقام او را عامل ارتقاء و بزرگی خود بر می شمرد.