مصباح

  • خانه 

طنز

30 اردیبهشت 1399 توسط مهري قاسمي

روزی گذار حجاج یکی از حکام بی رحم دوران بنی امیه به دشتی افتاد در آنجا با پیرمردی از قوم بنی عجل برخورد کرد.

حجاج به پیر مرد که در حال دو شیدن شیر بود گفت: می بینم که گله ی سرحال و خوبی داری . چه گاو پر شیری   ای پیر مرد آیا از شغلت راضی هستی؟

پیرمرد گفت: زندگی هر روز سخت تر از گذشته می شود نان بخور و نمیر هم مشکل پیدا می شود .از این وضع فقط باید به خدا پناه برد.

حجاج گفت: نظرت درباره ی حجاج چیست؟

پیر مرد گفت:لعنت بر او باد که هر چه بدبختی می کشیم از دست ظلمهای اوست. خدا ریشه اش را بکند.

حجاج پرسید: می دانی من کیستم؟

پیرمرد گفت : نه

حجاج گفت: من حجاجم.

پیرمرد که از ترس دست و پایش را گم کردده بود با لکنت زبان گفت:می دانی من کیستم؟

حجاج گفت:نه

پیرمرد گفت:من دیوانه ای از قوم بند عجل هستم که روزی دو بار دیوانه می شوم و الان وقت دیوانگی منست. از سر تقصیرات من بگذرید.

حجاج خندید و پیرمرد را رها کرد و رفت.

 نظر دهید »

تربیتی

30 اردیبهشت 1399 توسط مهري قاسمي

♦️برخورد شهید سلیمانی با اشرار

✍سلاح گرم مثل نقل‌ونبات ریخته بود توی دست‌وبال اشرار. تا می‌توانستند آتش می‌سوزاندند.‌عده کمی از مردم را هم به بهانه پول کشانده بودند سمت خودشان، گروگان می‌گرفتند، اخاذی می‌کردند و ترس و دلهره می‌انداختند به جان زن و بچه مردم.

حاجی شرشان را خواباند. هم از رسانه‌ها اعلام کرد، هم بزرگان طایفه‌ها را دعوت کرد. حرف آخرش را اول زد. گفت: «تا تاریخ فلان باید سلاح‌هاتون رو تحویل بدید. داشتن سلاح جرمه و اگه تحویل ندید به‌عنوان شرور با شما برخورد می‌کنم.» همین‌طور اسلحه بود که می‌آوردند تحویل می‌دادند.

حاجی به قولش وفا کرد و به تک‌تکشان امان‌نامه داد. فکر بعدازاین را هم کرده بود. آدمی که بیکار باشد و درآمد نداشته باشد چه تضمینی داشت دوباره پایش نلغزد. چقدر به این‌ در و آن در زد تا توانست چهارصدتا تلمبه آب جور کند. همه را تقسیم کرد بینشان. هم سرشان را به زمین و کشاورزی گرم کرد هم لقمه حلال گذاشت توی سفره‌هایشان    

 راوی: مهدی ایرانمنش  

منبع: سلیمانی عزیز، انتشارات حماسه یاران، ص  24 و 25

 نظر دهید »

تربیتی

30 اردیبهشت 1399 توسط مهري قاسمي

پادشاهی با وزیر و سرداران و نزدیکانش به شکار می رفت. همین که آن ها به میان دشت رسیدند پادشاه به یکی از همراهانش به نام جاهد گفت:جاهد حاضری با من مسابقه اسب سواری بدهی؟

جاهد پذیرفت و لحظه ای بعد اسب هایشان را چهار نعل به جلو تاختند تا از همراهانشان دور شدند. در این هنگام پادشاه به جاهد گفت: هدف من اسب سواری نبود ، می خواستم رازی را با تو در میان بگذارم، فقط یادت باشد که نباید این راز را با کسی در میان بگذاری 

جاهد گفت: به من اطمینان داشته باش ای پادشاه.

پادشاه گفت: من حس می کنم برادرم می خواهد مرا نابود کند و به جای من بنشیند. از تو می خواهم شبانه روز مواظب او باشی و کوچکترین حرکتش را به من خبر بدهی.

جاهد گفت: اطاعت می کنم سرور من.

دو سه ماه گذشت و سر انجام یک روز جاهد همه چیز را برای برادر پادشاه گفت و از او خواست مواظب خودش باشد.

برادر پادشاه از جاهد تشکر کرد و پس از مدتی پادشاه مرد و برادرش به جای او نشست. جاهد بسیار خوشحال شد و یقین کرد که پادشاه جدید مقام مهمی به او می دهد. اما پادشاه جدید در همان نخستین روز حکومت، جاهد را خواست و دستور کشتن او را داد.

جاهد وحشت زده گفت: ای پادشاه من که گناهی ندارم، من به تو خدمت بزرگی کردم و راز مهمی را برایت گفتم.

پادشاه جدید گفت: تو گناه بزرگی کرده ای و آن فاش کردن راز برادرم است، من به کسی که یک راز را فاش کند، نمی توانم اطمینان کنم و یقین دارم تو روزی رازهای مرا هم فاش می کنی.

 نظر دهید »

تربیتی

30 اردیبهشت 1399 توسط مهري قاسمي

🖌همسر مرحوم شهید «نواب صفوی»  اعلی الله مقامه؛ 

نقل می‌کند؛

  یک شب بعد از افطار مختصر؛

  به آقا گفتم دیگر هیچ چیزی برای سحر و افطار بعدی نداریم؛

  حتی نان خشک! 

 هر چه بود؛

  امشب افطار تمام شد.

☺️مرحوم نواب لبخندی زد.

  این مطلب را چند بار تا وقت استراحت شبانه آقا تکرار کردم؛ 

 وقت سحر هم آقا برخاست؛

  آبی نوشید و گفتم:

 دیدید سحر چیزی نبود؛

  افطار هم چیزی نداریم!

  باز آقا لبخندی زد.

😟بعد نماز صبح گفتم:

  و نماز ظهر هم گفتم و تا غروب و مغرب مرتب سر و صدا کردم که هیچ نداریم.

  تا این که اذان مغرب را گفتند؛

  آقا نماز مغرب را خواند و بعد فرمودند: چطور سفره افطار امشب نداریم؟

  پاسخ دادم از دیشب تا حالا چه عرض می‌کنم؛ 

 نداریم و نیست.

:)آقا لبخند تلخی زد و فرمود:

 یعنی آب هم در لوله‌های آشپزخانه نیست.

😄خندیدیم و گفتم صد البته بله.

  رفتم و از فرط عصبانیت سفره‌ای انداختم و بشقاب و … آوردم؛

  و پارچ آب را جلوی آقا گذاشتم. 

 هنوز لیوان را پر نکرده بود؛

  صدای در آمد.

😱طبقه پایین پسر عموی آقا که مراقب ایشان نیز بود؛

 رفت سمت در و آمد گفت: 

 حدود ده نفری از قم هستند و آشنا، 

 آقا فرمود تعارف کن بیایند.

همه آمدند. 

‌ سلام و تحیت و نشستند؛ 

 آقا فرمود خانم چیزی بیاورید؛

  آقایان روزه خود را باز کنند.

من هم گفتم:

  بله آب در لوله‌ها به اندازه کافی هست. رفتم و آوردم آقا لبخندی تلخی زد؛

  و به مهمانان تعارف کرد؛

 تا روزه خود را باز کنند.

  در همین هنگام باز صدای در آمد. 

 به آقا یوسف یعنی همان پسر عموی آقا گفتم:

  برو در را باز کن این دفعه حتما از مشهد هستند.

الحمدالله آب در لوله ها فراوان هست. 🤲مرحوم نواب چیزی نگفت؛ 

 یوسف رفت؛

 وقتی برگشت؛

 دیدم با چند قابلمه پر از غذا آمد.

گفتم:

 این چیست؟ 

 پاسخ داد:

  همسایه بغلی بود؛ 

 ظاهرا امشب افطاری داشته و به علتی مهمانی آنان بهم خورده و دارند می‌روند؛ گفت بگوییم:

  هر چی فکر کردیم این همه غذای پخته را چه کنیم؛ 

خانمم گفت چه کسی بهتر از اولاد زهرای مرضیه (سلام الله علیها)

می‌دهیم خدمت آقا سید که ظاهرا مهمان هم زیاد دارند.

آقا یک نگاه به من کرد و خنده کرد؛

 و رفت.

  من شرمنده و شرمسار؛ 

 غذاها را کشیدم و به مهمانان دادم و … 

آن‌ها که رفتند آقا به من فرمود: 

⭕️⭕️ دو نکته:

1⃣اول این که یک شب سحر و افطار بنا به حکمتی که فهمیدی تاخیر شد؛

  چقدر سر و صدا کردی؟ 

2⃣دوم وقتی هم نعمت رسید؛

  چقدر سکوت کردی؛

  از آن سر و صدا خبری نیست؟

  بعد فرمود مشکل خیلی‌ها  همین است؛ نه سکوتشان از سر انصاف است؛

 نه سر و صدایشان.

  وقت نداشتن، جیغ دارند؛

  وقت داشتن، بخل و غفلت.

 نظر دهید »

آموزشی پژوهشی

30 اردیبهشت 1399 توسط مهري قاسمي

📖  #روش_صحیح_مطالعه  

1.  تعیین زمان و مکان مطالعه

یکی از راه های برقراری تمرکز حواس، این است که مطالعه در ساعتی از روز انجام گیرد که برای فرد، مناسب تر است؛ اما تخمین مناسب ترین زمان برای مطالعه، کاری دشوار است و به عادات فرد بستگی دارد. برخی افراد عادت دارند تا نیمه های شب بیدار بمانند و با استفاده از سکوت و آرامش شبانه، با خیال راحت و آسوده مطالعه کنند؛ اما برخی دیگر عادت دارند شب زود بخوابند و صبح زود از خواب بیدار شوند و به مطالعه بپردازند.

2. یاد بگیر که بگویی نه

زمانی که تصمیم به مطالعه گرفتید دیگر درخواست های دیگران نباید موجب شود تا زمان برنامه ریزی شما به هم بخورد، یاد بگیرید به دیگران بگویید الان نه، زمان دیگری را به شما اختصاص میدهم.

3. کاستن حواس پرتی های ناشی از شرایط بدنی

خواب نامنظم و فعالیت ها و عادات غذایی نادرست، می توانند از علائم و مشکلات مربوط به تمرکز باشند؛ به عنوان مثال، سنگینی معده و سیری بیش از حد، یکی از زمینه های عدم تمرکز به هنگام مطالعه است. شما باید از خوردن غذاهای پرحجم خودداری کنید؛ زیرا با سرازیر شدن خون به سمت دستگاه گوارش، از بنیه حسی و ذهنی شما کاسته می شود. همچنین باید بدانید که صبحانه کافی و مقوی، نقش مهمی در ایجاد و برقراری تمرکز حواس در طی روز خواهد داشت.

4. یادداشت برداری هنگام مطالعه

یادداشت برداری، نوعی تکرار درست است که هم سبب تمرکز حواس و هم موجب بیشتر به خاطر سپردن مطلب می شود. یادداشت برداری خوب، کاری جدی و فعال است که موجب اندیشیدن می شود. برای برقراری تمرکز حواس جهت نوشتن، هماهنگی چشم و مغز (به منزله نوعی یادگیری تجسمی چند بعدی) با عاملی بی نظیر است که تمرکز حواس را تقویت کرده، فهم مطالب و سرعت یادگیری را افزایش نباشید.

5. نظم مکانی، تمرکز‌حواس را تقویت می کند.

«شاکتی کوالن» در کتاب بازتاب های نور، می نویسد: «هر وضعیت درونی، انعکاسی بیرونی و محیطی دارد و هر وضعیت محیطی، بازتابی درونی»؛ یعنی وضعیت منظم  پیرامون شما، به نظم فکری و درونی شما کمک می کند. بنابراین، قبل از مطالعه، دو سه دقیقه هم که شده، به مرتب کردن اتاق یا میز مطالعه خود بپردازید و این مسئله را جدی بگیرید.

6. تسلیم حواس پرتی های بیرونی نشوید.

این کار را در موقعیت های متعدد، مانند موارد زیر تمرین کنید: در کلاس های درس بگذارید افراد بیایند و بروند و سرفه کنند؛ بدون این که کوچک ترین نگاهی به آنها بکنید؛ گویی آن جا نیستید. بین خودتان و استاد، تونل برقرار کنید. وقتی با کسی در حال گفت وگو هستید، توجهتان را به او معطوف کنید؛ به صورتش بنگرید و به گفته هایش توجه کنید و بقیه دنیا را از ذهنتان بیرون کنید.

7. یادداشت عوامل حواس پرتی

برخی از اوقات، افکار دیگری غیر از موضوع مطالعه، به سراغ ذهن شما می آید و حواستان را پرت می کند. بهترین و مؤثرترین راه برای مقابله با این حواس پرتی باقی مانده، نوشتن آنها بر روی یک برگ کوچک کاغذ و اختصاص دادن زمانی برای فکر کردن درباره این مسائل است. یادتان باشد که حواس پرتی را نیز مانند نکات مهم کتاب که فرا می گیرید و ثبت می کنید، باید جایی تخلیه کنید. اگر ننویسید و بگویید باشد برای بعد، توانایی ذهنی خود را کم کرده اید. هر چیزی را که در حین مطالعه به خاطرتان می آید و عامل مزاحم تلقی می شود، گوشه ای یادداشت کنید و بار ذهنی مربوط به آن را تخلیه کنید.

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 944
  • 945
  • 946
  • ...
  • 947
  • ...
  • 948
  • 949
  • 950
  • ...
  • 951
  • ...
  • 952
  • 953
  • 954
  • ...
  • 1070
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

مصباح

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • رحمت الهی
  • فرهنگی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس