مصباح

  • خانه 

معرفتی

08 آبان 1399 توسط مهري قاسمي

????

✍ در عالم کودکی به مادرم قول دادم،

که تا همیشه هیچ کس را بیشتر از او دوست نداشته باشم. مادرم مرا بوسید.

و گفت : نمی توانی عزیزم !

گفتم : می توانم ، من تو را از پدرم و خواهر و برادرم بیشتر دوست دارم .

مادر گفت : یکی می آید که نمی توانی مرا بیشتر از او دوست داشته باشی .

نوجوان که شدم دوستی عزیز داشتم، ولی خوب که فکر می کردم مادرم را دوست داشتم .

معلمی داشتم که شیفته اش بودم ولی نه به اندازه مادرم !

بزرگتر که شدم عاشق شدم ، خیال کردم نمی توانم به قول کودکی ام عمل کنم،  ولی وقتی پیش خودم گفتم ؛

کدامیک را بیشتر دوست داری باز در ته دلم این مادر بود ، که انتخاب شد.

سالها گذشت و یکی آمد ، یکی که تمام جان من بود . همان روز مادرم با شادمانی خندید و گفت دیدی نتوانستی !

من هرچه فکر کردم او را از مادرم و از تمام دنیا بیشتر می خواستم، او با آمدنش سلطان قلب من شده بود .

من نمی خواستم و نمی توانستم به قول دوران کودکیم عمل کنم .

آخر من خودم مادر شده بودم .

تقدیم به همه مادران وبانوان????????????????

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

مصباح

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • رحمت الهی
  • فرهنگی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس